«آرمان‌شهر»

...گویند قافله‌ای در راه است... (شهید آوینی)

«آرمان‌شهر»

...گویند قافله‌ای در راه است... (شهید آوینی)

بسم ربّ الشّهداء و الصّدیقین

کربلا، ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر. ما می‌آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آن‌گاه روانه‌ی دیار قدس شویم. (شهید آوینی)

تبلیغات

Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

آخرین نظرات

مدتی بود که میخواستم کارای جدیدی رو شروع کنم و کمتر فرصت نوشتن پیدا میشد. وقتی کتاب آقای لیکاف با عنوان فلسفه جسمانی رو دیدم، مطمئن شدم باید درباره اش تحقیق کنم و همچنین نسبت مطالب اون رو با عقل و نقل بسنجم. البته ترجمه خود عنوان کتاب یه کم برام جای تأمّل داشت در حال حاضر به معرفی اش اکتفا میکنم و شاید تا دو ماه فرصت نوشتن مطالب نسبتا بلند پیدا نکنم. کلیدی ترین چیزی که از متن مصاحبه با مترجم کتاب دریافت میشه، رابطه بین جسم و ذهن و عبارت ذیل است :

...

کتاب فلسفه جسمانی نتیجه‌گیری‌های بالا را مطلقا نادرست می‌داند و با تکیه بر دستاوردهای علوم شناختی می‌کوشد واقعیت نقش جسم در شناخت انسان را برای خواننده روشن سازد. دلیل اصلی انتخاب عنوان کتاب (فلسفه جسمانی) نیز همین است.

تبعا سؤالاتی مطرح خواهد شد که جسم کامل به چه صورت است و با چه معیاری تعریف میشه؟ و کدام جسم و ذهن کامل تر است؟ اطلاع ندارم که چقدر در کتاب به این بحث پرداخته میشه... حتما مصاحبه‌اش رو بخونید. احتمالا نقدهایی هم به خود اظهارات نویسنده وجود داره و کتاب رو از باب افزودن بر "تجربیات" پیشنهاد کردم. و بعد از مطالعه خود کتاب یا ترجمه‌اش، باید بیشتر تحلیل کنم، از نظر "علمی".

فلسفه جسمانی

philosophy in the flesh

فلسفه در جسمانیت


پ.ن:

1- سابقا(حدود چند ماه پیش) درباره "کیفیت خلقت معصوم در عالم ماده"، سخنان و احادیثی شنیده بودم که با مشاهده این کتاب دوباره به یادشون افتادم...

2- عنوان این پست، عبارتی است که مضمونش نزدیک به بخشی از متن کتاب است؛ طبق اون لینک مصاحبه

3- اینم یه دیدگاه دیگه


هفته قبل، این امکان میسر شد که در معیت دکتر علی موحدیان عطار باشم و از نظراتشون استفاده کنم و بعد از ارائه ایشون فرصت رو غنیمت شمردم و درباره بحث فلسفه جسمانی هم سؤالاتم رو مطرح کردم.

نظرات ایشون هم اتفاقا غیرمرتبط با دغدغه های مطرح شده در مطلب قبل نبود، از جمله ایشون چند مکتب الهیات به صورت ذیل مطرح کردند

الهیات مبتنی بر عقل

الهیات مبتنی بر قرآن و حدیث

الهیات در کنار استفاده از تجربیات بشری

و غیره

و در ادامه نظر خودشون رو عنوان کردند باید از تجربیات بشری در فهم قرآن و حدیث نیز استفاده کرد و البته همچنان اصالت با وحی یا نقل است. همچنین مثالهایی در این باره عنوان کردند... که از آن میگذرم. از این لینک میتونید با آراء و نظراتشون بیشتر آشنا شوید
.
.
.

با توجه به پست دوم این بحث و مطالعه اثر نویسنده و تصریح جسمانیت ذهن، نظر آقای موحدیان عطار رو حذف میکنم. همچنین با توجه به اینکه ایشون در حال تألیف کتابی با موضوع انسان شناسی هستند، مناسب دیدم که بعد از بحث با ایشون و تنقیح مطالب و نظرات، اطلاعات بیشتری منتشر شود. لذا عذر خواهی میکنم از بابت این ناهماهنگی در ارائه.


نشر با ذکرمنبع.
نظرات رو مخفی کردم به خاطر چالشی بودن و عدم تسلطم بر مبانی...

اینجا رو هم بخونید، مفید هست.


قسمت دوم

http://utopia.blog.ir/1395/04/%DA%A9%D9%84-%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D8%BA%D8%B1%D8%A8-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%A7%D9%84-%D9%86%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-2

نظرات  (۲)

۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۱۶ ادریس میرویسی
2. اتفاقا تعریف ماتریالیست دقیقا همینه، چرا سراغ مرگ بریم؟ درباره ی خواب و وحی و ... تحقیقاتِ مادی می کنن و به نتایج جالبی می رسن. (که من قبولشون دارم تقریبا)
3. بخش 3 ی نوشته ات ناقصه. خب وحی و دین رو هم با ماده می سنجن و مدل می کنن، اگه تو اینو قبول می کنی، اون رو هم باید قبول کنی.
---------------------
بقیه ی کامنتت رو نفهمیدم.
پاسخ:
ببخشید عجله داشتم دقت نکردم!! اصلاح کردم.

بله مثلا درباره NDE یا Near Death Exprience به معنی تجربه نزدیک به مرگ دارن کار میکنن. اینا همون "یأخذون عرض هذا الأدنی" هست. ما با انحصار در ماده مسئله داریم نه خود ماده یا تحقیقات و استفاده در مواهب مادی. و این فرصت هم بر حسب وقایع روزگار در دنیا براشون بوجود اومده و در آخرت برای ماتریالیست ها فرصتی نخواهد بود!
خداوند در آیه 32 سوره اعراف در قرآن میفرماید:
قُلْ مَنْ حَرَّ‌مَ زِینَةَ اللَّـهِ الَّتِی أَخْرَ‌جَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّ‌زْقِ ۚ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ ...

( زینتهای خدا در این عالم مادی، در آخرت به طور خالص برای مؤمنان است... )

همچنین مثلا در لیبرالیسم هم با اندیشه لیبرالیته یا صرف آزادی مسئله نداریم، بلکه با حدود یا میزانش و طرز نگریستن به اون مسئله داریم.
تو پست قبل هم گفتم، تمدن غرب تنگ نظر است نسبت به جهان. در همه ساحات. در بحثهای مادی و عقلی. مثلا در منابع طبیعی و خدادادی گرفته که به خاطرش جنگ راه میندازن تا تفکرات و فلسفه.
پشت جلد کتاب سؤالاتی اساسی مطرح شده بود و به نظر من خیلی هم الحادی نیست، گرچه گرایش های خود نویسنده ظاهرا در تضاد با مسلمانان است... و تا حدی به یاد کتاب احتجاج طبرسی افتادم که در اون امام رضا علیه السلام با یک ملحد در حضور مأمون و دانشمندان عصر گفتگوهای مهم و جالبی دارند.




۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۴۴ ادریس میرویسی
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام، ***** **
*** ** **** ***** *** ***** * ***** ****** ** *******
(در واقع قبلا حرفام رو بهت زده ام، مثل اینکه: برای فهمِ بهترِ یه موضوع بهتره خودمون رو جای کسی که داره اون حرف رو می زنه بذاریم، تمام پیشفرض هاش رو توی ذهنمون درست در نظر بگیریم و ... مثلا من وقتی دارم چنین کتابی رو می خونم، کاملا توی فضای الحاد قرار می گیرم، یعنی فرض می کنم "همه چی ماده است"، برای این که بتونم خوبِ خوب حرفِ نویسنده رو بفهمم، بعد که کتاب رو خوندم، از اون فضا میام بیرون، با فضاهای دیگه ای که توی ذهنم دارم تطبیقشون می دم و سبک سنگین می کنم و ... ولی گمان می کنم تو وقتی که داری چنین کتابی رو می خونی همچنان یه مسلمانِ شیعه ی محبِ اهلِ بیت باقی می مونی، و مدام در حینِ خوندن به فکرِ تطبیق و نقد و جرح و تعدیل هستی (البته چیزایی که حین خوندن به ذهن آدم می رسه رو نمی گم، منم نظراتِ مسلمون ها به ذهنم می رسه، ولی خودم مسلمون نیستم در اون لحظه). این مثالی که زدم یکی از حرفاییه که به طور خلاصه قبلا بهت گفته بودم، و یه الگو برای فکر کردنه که مفید می دونمش.)
اما بعد؛ 
توی تیتر نوشتی "کل عمارتِ فلسفه غرب در حال نابودی است"، خب این از اون جمله های هیجان انگیزیه که من ازشون خوشم نمیاد. ولی در هر حال تحت تاثیر قرار می گیرم و مصاحبه ای که لینکش رو دادی دقیق می خونم، بعد متوجه می شم منظور از اون جمله، اینه:
"جدیدا شواهدی پیدا شده که نشون می ده چیزی جدا از مغز مادی (جسم) وجود نداره، و همه ی اون چیزی که دکارت به ذهن ربط می داده در واقع ریشه در همین مغز مادی داره و عملا چیزی به اسمِ ذهن وجود نداره. پس دکارت اشتباه می کرده و چون عمارت فلسفه ی غرب روی افکار دکارت بنا شده، کل عمارت فلسفه ی غرب در حال نابودیه."
اولین جمله ای که بعد از فهمیدن این موضوع، به ذهنم ببخشید! به مغزم می رسه اینه که:
"خب مرد حسابی! ** ******* **** * *** *** ***، که احتمالا با خوشحالی و هیجان این تیتر رو انتخاب کردی، و خیلی از این که رقیبت داره از میدون به در می ره احساس غرور می کردی، اگه این گزاره ای که این کتاب داره ازش دفاع می کنه درست باشه که کلِ موجودیتِ تو و دینت می ره روی هوا! اگه با این استدلال نتیجه بگیریم ذهن وجود نداره که به طریق خیلی اولی نتیجه می گیریم روح و خدا و هر چیزی که به عنوان ماوراء ماده می شناختیم وجود نداره ... *** ***** ***! متن رو درست نخوندی یا به الزاماتش توجه نداشتی؟ ..."
فکر می کنم همین قدر کافی باشه.
پاسخ:
سلام،
1- تیتر پستم رو دقیقا از عنوان مصاحبه کپی کردم. و صراحت نویسنده کتاب برام جالب بود.
2- لیکاف اون طوری که درباره اش تحقیق کردم، بحثهایی راجع به زندگی مادی پس از مرگ داره و اون رو ظاهرا امکان پذیر میدونه و لذا احتمالا نمیشه گفت ماتریالیست هست!
3- قبول دارم یک برداشت از حرفاش اینه که کلا ذهن رو گذاشته باشه کنار و گفته باشه همه چیز ماده یا مغزه! به خاطر همین گفتم از باب افزودن بر تجربیات. گرچه برداشت خودم چیز دیگری بود و اون این بود که همه چیز ذهن رو میشه با امکانات مادی سنجید و یا مدل کرد. و این فرق داره که بگیم همه چیز با ماده تعریف میشه. کما اینکه الان دارن سعی میکنن با ریاضیات این کار رو انجام بدن. برداشت اول هم به ذهنم اومد ولی دیدم با مبانی روایی خودمون قابل جرح و تعدیل است!
من به طور کلی هیچ علمی رو در ردیف قرآن یا وحی و حدیث نقل شده از معصوم قرار نمیدم... چند روایت قبلا خونده بودم و دیدم ما با مبانی خودمون بهتر میتونیم رو این موضوعات مانور بدیم؛ مثلا

در روایات آمده است که خلق الله عالم و آدم علی صورته
اینجا رو باید اصلاح کنم، این روایت سنخیتی با بحث نداره و باید حذف کنم، شیخ صدوق این اضافه رو اضافه تشریفی میدونه و در روایت در بحار الأنوار آمده است:
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنُ مُسْلِمٍ أَیْضاً قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَمَّا رُوِیَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ فَقَالَ هِیَ صُورَةٌ مُحْدَثَةٌ مَخْلُوقَةٌ اصْطَفَاهَا اللَّهُ وَ اخْتَارَهَا عَلَى أَسَاسِ الصُّوَرِ الْمُخْتَلِفَةِ فَأَضَافَهَا إِلَى نَفْسِهِ کَمَا أَضَافَ الْکَعْبَةَ إِلَى نَفْسِهِ وَ الرُّوحَ فَقَالَ بَیْتِیَ* وَ قَالَ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی‏

این توضیح رو اضافه کنم که  خود امام رضا(علیه السلام) در یکی از گفتگوهاشون با یک زندیق، از تمثیل آینه استفاده میکنند و میفرمایند بدون اینکه بین خدا و مخلوقاتش اتحاد باشد، مخلوقات نمایاننده و آیات خداوند هستند.

برای اطلاعات بیشتر به اینجا مراجعه نمایید.

و همچنین آمده است که خداوند عالم مُلک را از روی ملکوت و ملکوت را از عالم جبروت خلق کرده است. ویژگی عالم مُلک، اختیار است، ویژگی عالم ملکوت، جبر است. ویژگی عالم جبروت تفویض است.
فلسفه غرب تاکنون عکس روایات فوق رو در پیش گرفته بوده است. یعنی خود انسان رو محور فرض کرده و خداوند هم طبق نظر انسان تصور میشه!!