«آرمان‌شهر»

...گویند قافله‌ای در راه است... (شهید آوینی)

«آرمان‌شهر»

...گویند قافله‌ای در راه است... (شهید آوینی)

بسم ربّ الشّهداء و الصّدیقین

کربلا، ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر. ما می‌آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آن‌گاه روانه‌ی دیار قدس شویم. (شهید آوینی)

تبلیغات

Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

آخرین نظرات

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

تو این وانفسای دربه دری و بی همه چیزی، این آیه بسی روح بخش است:

 یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُون‏

ای پسرانم، بروید از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا مأیوس نشوید، که همانا از رحمت خدا ناامید نمی‌شوند مگر قوم کافران

(سوره یوسف آیه 87)

دیگر این‌گونه می‌گویم:

ای پادشه خوبان / داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد / وقت است که بازآیی بازآییم

لابد باید... قحطی‌ای بشود، تا مثل برادران یوسف به دنبال یوسف کنعان/زهرا(سلام الله علیها) برویم...

باید برویم و زمین را آن قدر بکنیم به دنبال ماء معین... بی‌توجه به طعنه و تمسخر اطرافیان؛ مثل نوح

ولی...

چه قحطی‌ای سخت تر از خود فراموشی روی یوسف

چه طعنه‌ای سخت‌تر از طعنه شیطان به مقربان به خاطر گناهانمان

.
.
.

مثل ما مثل آن کوهنوردی است که قبل از بالا رفتن از دامنه، قله را می‌بیند و از رنج می‌ترسد؛

می‌نشیند و زاری می‌کند و از خدا کمک می‌خواهد...

آخر تا نرویم به چه امیدوار باشیم؟

نمی‌شود دست روی دست گذاشت... باید "برویم" و جبران کنیم؛

با هم، مثل برادران یوسف.

.
.
.

حداقل مواظب باشیم همّت‌مان را بر رفتن قرار دهیم... نه نرفتن؛ که یأس از خصلت کافران است.


لَقَدْ کانَ فی‏ یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلینَ‏ (سوره یوسف آیه 7)

‌ ‌
۰۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یا صاحب الزمان

این شب ها به عزاداری ما رو سیاهان نگاه مکن

نکند بی‌شرمی ما، نزد خداوند شما را شرمنده سازد

...

غصه‌ی شرم علی ز روی زهرا برای دل دریایی‌ات کافی است

---------------------------------

90 روز چه گذشت بر علی تا دل از زهرا کند

...

حتما رفتن مادر، اذن ولی خدا را می‌خواست

------------------------------

آقا حتما برای ظهور خود این شبها بیشتر دعا می‌کنی؟ ولی آمین نمی‌گویم

...

اللهم عجل وفاتی مادر برای ظهورت کافی است

‌ ‌
۱۳ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

خطبه تاریخى بانوى بزرگ اسلام فاطمه زهرا (سلام اللَّه علیها)

حضرت فاطمه

(...)
می‌گوید: چون ابى بکر تصمیم گرفت که فدک را از فاطمه (علیها السلام) باز گیرد و این خبر به آن حضرت رسید پارچه‌‏اى (مقنعه) را به سر و صورت و گردن خود پیچید و لباسى که از فرق تا قدم او را مى‏پوشانید (چادر) بر بدن خود قرار داد و همراه با گروهى از خدمتکاران و زنان خویشاوند خود به طرف مسجد حرکت کرد (تا در میان زنان مشخص نباشد) و آن چنان عبا به سرافکنده بود که دامن آن روى زمین کشیده مى‏شد و به زیر قدمش مى‏آمد؛ راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم بود تا بر ابوبکر وارد شد، در حالى که ابوبکر در میان جماعت مهاجران و انصار و دیگران بود، و در میان زنان مهاجر و انصار در پشت پرده نشست ناله‏‌اى جانسوز کشید و این ناله همگان را به خروش آورده و صداى شیون از مردم بلند شد به گونه‌‏اى که مسجد را به لرزه انداخت، قدرى مکث کرد تا مردم آرام شدند آن‌گاه روى سخن به ابوبکر کرده و این خطبه را ایراد فرمود:
بخش نخست (توحید و صفات خداوند و هدف آفرینش)
خدا را بر نعمت‌هایش سپاس مى‏گویم و بر توفیقاتش شکر مى‏‌کنم و بر مواهبى که ارزانى داشته ثنا مى‏‌خوانم. بر نعمت‌هاى گسترده‏‌اى که از آغاز به ما داده و بر مواهب بى‏‌حسابى که به ما احسان فرموده است.
و بر عطایاى پى‌درپى که همواره ما را مشمول آن ساخته، نعمت‌هایى که از شماره بیرون است و به خاطر گستردگى در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهاى آن از ادراک انسان‌ها خارج است؛ بندگان را براى افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فرا خوانده و خلایق را براى تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده. و آنان را براى به دست آوردن همانند آن‌ها تشویق فرموده.
و من شهادت مى‏‌دهم که معبودى جز خداوند یکتا نیست بى‏‌مثال است و شریک و مانند ندارد این سخنى است که روح آن اخلاص است و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار، پرتوافکن شده. خدایى که رؤیتش با چشم‌ها غیر ممکن است و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدسش براى عقل و اندیشه ممتنع است.
موجودات جهان هستى را ابداع فرمود، بى‏آنکه چیزى پیش از آن وجود داشته باشد.
و همه آن‌ها را ایجاد کرد، بى‏‌آنکه الگو و مثالى قبل از آن موجود باشد.
آن‌ها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده‏اش خلقت کرد، بى‏‌آنکه به آفرینش آن‌ها نیاز داشته باشد، یا فایده‏‌اى از صورت‌بندى آن‌ها عاید ذات پاکش شود جز این که مى‏‌خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد، مردم را به اطاعتش هشدار دهد، قدرت بى‏‌پایان خود را از این دریچه نشان دهد، خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگى تکوین و تشریع قوت بخشد. سپس براى اطاعتش پاداش‌ها مقرر فرمود و براى معصیتش کیفرها، تا بندگان را بدین وسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایى بخشد، و به سوى باغ‌هاى بهشت و کانون رحمتش سوق دهد.
بخش دوم (مقام والاى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و ویژگی‌ها و اهداف او)
و گواهى مى‏‌دهم که پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم بنده و فرستاده اوست، پیش از آنکه او را بفرستد، برگزید و پیش از آنکه او را بیافریند، براى این مقام نامزد فرمود و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند، و در پشت پرده‏‌هاى هول‌انگیز نیستى پوشیده و به آخرین سرحد عدم مقرون بودند.
این، به خاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود، و به حوادث جهان احاطه داشت و مقدرات را به خوبى مى‏‌دانست او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمى‏‌اش را نفوذ بخشد.
هنگامى که مبعوث شد، امت‌ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده‏‌اى را برگزیده‏‌اند، گروهى بر گرد آتش طواف مى‏‌کنند و گروهى در برابر بت‌ها سر تعظیم فرود آورده‏اند و با این که با فطرت خود خدا را شناخته‏اند، او را انکار مى‏‌کنند.
خداوند به نور محمد صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم ظلمت‌ها را برچید، و پرده‌‏هاى ظلمت را از دل‌ها کنار زد و ابرهاى تیره و تار را از مقابل چشم‌ها برطرف ساخت.
او براى هدایت مردم قیام کرد و آن‌ها را از گمراهى و ضلالت رهایى بخشید و چشم‌هایشان را بینا ساخت و به آئین محکم و پابرجاى اسلام رهنمون گشت و آن‌ها را به راه راست دعوت فرمود. سپس خداوند او را با نهایت محبت و اختیار خود و از روى رغبت و ایثار قبض روح کرد، سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودى پروردگار غفّار و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. درود خداوند بر پدرم پیامبر صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم امین وحى و برگزیده او از میان خلایق باد، و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش.
بخش سوم (اهمیت کتاب اللَّه و اسرار و فلسفه احکام)
سپس رو به اهل مجلس کرد و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد و فرمود:
شما اى بندگان خدا! مسئولان امر و نهى پروردگار و حاملان دین و وحى او هستید و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوى امّت‌ها مى‌‏باشید پاسدار حق الهى در میان شما، و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست و آنچه پیامبر صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم بعد از خود در میان امّت به یادگار گذارده «کتاب اللَّه ناطق» و قرآن صادق و نور آشکار و روشنائى پر فروغ او است. کتابى که دلایلش روشن، باطنش آشکار، ظواهرش پرنور و پیروانش پرافتخار.
کتابى که عاملان خود را به بهشت فرا مى‏‌خواند و شنوندگانش را به ساحل نجات رهبرى مى‏‌کند، از طریق آن به دلائل روشن الهى مى‏‌توان نائل گشت و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند و براهین روشن و کافى را بررسى کرد و دستورات اخلاقى و آنچه مجاز و مشروع است در آن مکتوب یافت:
«روزه» را عامل تثبیت اخلاص.
«حج» را وسیله تقویت آئین اسلام.
«عدالت» را مایه هماهنگى و پیوند دل‌ها.
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام.
«امامت» را امان از تفرقه و پراکندگى.
«جهاد» را موجب عزت اسلام.
«صبر» را وسیله‌‏اى براى جلب پاداش حق.
«امر به معروف» را وسیله‏‌اى براى اصلاح توده‏‌هاى مردم.
«نیکى به پدر و مادر» را موجب پیشگیرى از خشم خدا.
«صله رحم» را وسیله افزایش جمعیت و قدرت.
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس.
«وفا به نذر» را موجب آمرزش.
«جلوگیرى از کم‌فروشى» را وسیله مبارزه با کمبودها.
«نهى از شراب‌خوارى» را سبب پاک‌سازى از پلیدی‌ها.
«پرهیز از تهمت و نسبت‌هاى ناروا» را حجابى در برابر غضب پروردگار.
«ترک دزدى» را براى حفظ عفت نفس و ...
«تحریم شرک» را براى اخلاص بندگى و ربوبیت حق.
اکنون که چنین است تقواى الهى پیشه کنید، آن چنان که شایسته مقام او است و از مخالفت فرمانش بپرهیزید و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.
خدا را در آنچه امر یا نهى فرموده اطاعت کنید، و راه علوم و آگاهى را پیش گیرید، چرا که:
«از میان بندگان خدا، تنها عالمان و آگاهان از او مى‏‌ترسند و احساس مسئولیت مى‏‌کنند.»
بخش چهارم (بیان موضع خود در برابر نظام حاکم)
سپس فرمود:
« ایّها النّاس إعلموا أنّی فاطمة و ابى محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم اقول عودا و بدوا و لا اقول ما اقول غلطا و لا افعل ما افعل شططاً... »
اى مردم! بدانید من فاطمه‏‌ام، و پدرم محمد است که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد آنچه من مى‏‌گویم غلط نمى‏‌گویم و در اعمالم راه خطا نمى‏‌پویم. پیامبرى از میان شما برخاست و به سوى شما آمد که از رنج‌هاى شما رنج مى‌‏برد و به هدایت شما علاقه‌ وافر داشت و نسبت به مؤمنان مهربان و رحیم بود.
هر گاه نسبت او را بجویید مى‏‌بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! و برادر پسر عموى من بوده است نه برادر مردان شما! و چه پرافتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد.
آرى او آمد و رسالت خویش را به خوبى انجام داد و مردم را به روشنى انذار کرد، از طریقه مشرکان روى برتافت و بر گردن‌هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت مى‏‌کرد بت‌ها را درهم مى‌‏شکست، و مغزهاى متکبران را مى‏‌کوبید، تا جمع آن‌ها متلاشى شد و تاریکى‏‌ها بر طرف گشت صبح فرا رسید و حق آشکار شد، نماینده دین به سخن در آمد و زمزمه‏‌هاى شیاطین خاموش گشت، افسر و تاج نفاق بر زمین فرو افتاد، گره‏‌هاى کفر و اختلاف گشوده شد و شما زبان به کلمه اخلاص «لا اله إلا اللَّه» گشودید، در حالى که گروهى اندک و تهى دستى بیش نبودید! آرى شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید و از کمى نفرات همچون جرعه‏اى براى شخص تشنه و یا لقمه‏‌ا‌ى براى گرسنه، و یا شعله آتشى براى کسى که شتابان به دنبال آتشى مى‏‌رود، بودید و زیر دست و پاها له مى‏‌شدید! در آن ایام آب نوشیدنى شما متعفن و گندیده بود، و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید و پیوسته از این مى‏‌ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! اما خداوند تبارک و تعالى شما را به برکت محمّد صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم بعد از آن همه ذلّت و خوارى و ناتوانى نجات بخشید، او با شجاعان درگیر شد و با گرگ‌هاى عرب و سرکشان یهود و نصارى پنجه در افکند، ولى هر زمان آتش جنگ را برافروختند خدا آن را خاموش کرد. و هر گاه شاخ شیطان نمایان مى‏‌گشت و فتنه‏‌هاى مشرکان دهان مى‏‌گشود، پدرم برادرش على (علیه‌السّلام) را در کام آن‌ها مى‏‌افکند و آن‌ها را به وسیله او سرکوب مى‌‏نمود و او هرگز از این مأموریت‌هاى خطرناک باز نمى‏‌گشت، مگر زمانى که سرهاى دشمنان را پایمال مى‏‌کرد و بینى آن را به خاک مى‏‌مالید! او، (على علیه‌السلام) بر اثر تلاش در راه خدا خود را به مشقت و رنج افکند و در امر خدا کوشا، به رسول خدا نزدیک، سرورى از اولیاء خدا بود، همواره دامن به کمر زده، نصیحت‏گر، تلاشگر، و کوشش‏کننده بود، و شما در آن هنگامه در آسایش زندگى مى‏‌کردید، در مهد امن متنعم بودید و منتظر این که چرخ روزگار علیه ما آغاز شود و گوش به زنگ اخبار بودید هنگام کارزار عقب‏گرد مى‏‌کردید و به هنگام نبرد فرار مى‏‌نمودید.
بخش پنجم (طوفانى که بعد از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم برخاست)
اما هنگامى که خداوند سراى پیامبران را براى پیامبرش برگزید و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، کینه‏‌هاى درونى و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت، و پرده دین کنار رفت و گمراهان به صدا در آمدند و گمنامان فراموش شده سر بلند کردند و نعره‏‌هاى باطل برخاست و در صحنه اجتماع شما به حرکت در آمدند.
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوى خود دعوت نمود و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار براى حرکت یافت! شعله‏‌هاى خشم و انتقام را در دل‌هاى شما بر افروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت.
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید، و در غیر آبشخور خود وارد شوید و به دنبال چیزى رفتید که از آن شما نبود و در آن حقى نداشتید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید، در حالى که هنوز از رحلت پیامبر چیزى نگذشته بود، زخم‌هاى مصیبت ما وسیع و جراحات قلبى ما التیام نیافته و حتى هنوز پیامبر صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم به خاک سپرده نشده بود بهانه شما این بود که «مى‌‏ترسیم فتنه‏‌اى برپا شود!» و چه فتنه‏‌اى از این بالاتر که در آن افتادید و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد چه دور است این کارها از شما! راستى چه مى‏‌کنید؟ و به کجا مى‏‌روید؟ با این که کتاب خدا قرآن در میان شماست، همه چیزش پرنور، نشانه‏‌هایش درخشنده، نواهیش آشکار، اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده‏اید! آیا از آن راه برتافته‏اید؟ یا به غیر آن حکم مى‏‌کنید؟ آه که ستمکاران جانشین بدى را براى قرآن برگزیدند (و هر کس آئینى غیر از اسلام را انتخاب کند هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است.)
بخش ششم (داستان غصب فدک و بهانه‌‏هاى غاصبان و پاسخ‌هاى کوبنده آن)
آرى شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتى این اندازه صبر نکردید که رام گردد و تسلیمتان شود، ناگهان آتش فتنه‏‌ها را برافروختید و شعله‏‌هاى آن را به هیجان در آوردید و نداى شیطان اغواگر را اجابت نمودید و به خاموش ساختن انوار تابان آئین حق و از میان بردن سنّت‌هاى پیامبر پاک الهى پرداختید.
به بهانه گرفتن کف- از روى شیر، آن را به کلى تا ته مخفیانه نوشیدید- ظاهرا سنگ دیگران را بر سینه مى‌‏زدید اما باطناً در تقویت کار خود بودید.
براى منزوى کردن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید، ما نیز چاره‏‌اى جز شکیبایى ندیدیم، همچون کسى که خنجر بر گلوى او و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد!
و أنتم تزعمون الان ان لا ارث لنا؟ أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ؟ «1»
عجب این که شما چنین مى‏‌پندارید که خداوند ارثى براى ما قرار نداده - و ما از پیامبر صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم ارث نمى‏‌بریم- (آیا از حکم جاهلیت پیروى مى‏‌کنید؟ چه کسى حکمش از خدا بهتر است براى آن‌ها که اهل یقینند)؟! آیا شما این مسائل را نمى‌‏دانید؟ آرى مى‏‌دانید و همچون آفتاب براى شما روشن است که من دختر اویم.
« أیّها المسلمون أ غلب علی إرثی؟ یا بن ابى قحافه! ا فی کتاب اللَّه ان ترث اباک و لا ارث من ابى؟ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا.»
شما اى مسلمانان! آیا باید ارث من به زور گرفته شود، اى پسر ابى قحافه به من پاسخ بده، آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببرى ولى من از پدرم ارثى نبرم؟
چه سخن ناروایى؟!! و در داستان یحیى بن زکریا مى‏‌گوید: «خداوندا فرزندى نصیب من کن که از من و از آل یعقوب ارث ببرد.»
و نیز مى‌‏فرماید: «خویشاوندان در ارث بردن از یک دیگر اولى هستند.»
و نیز مى‏‌فرماید: «خداوند به شما درباره فرزندانتان توصیه مى‏‌کند که سهم پسران دو برابر سهم دختران است.»
و نیز فرموده: «اگر کسى مالى از خود بگذارد، براى پدر و مادر و بستگان به طرز شایسته وصیت کند، این بر همه پرهیزگاران حق است.»
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثى از پدرم ندارم؟ و هیچ نسبت و خویشاوندى در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه‏‌اى مخصوص شما نازل کرده است که پدرم را از آن خارج ساخته؟
یا مى‏‌گویید: پیروان دو مذهب از یک دیگر ارث نمى‏‌برند و من با پدرم یک مذهب نداریم؟!!
یا اینکه شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟! حال که چنین است پس بگیر آن - ارث مرا- که همچون مرکب آماده و مهار شده آماده بهره‏بردارى است و بر آن سوار شو ولى بدان در قیامت تو را دیدار مى‏‌کنم و بازخواست مى‏‌نمایم و در آن روز چه جالب است که داور، خدا است و مدّعى محمّد صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم و موعد داورى، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید، امّا پشیمانى به حال شما سودى نخواهد داشت! بدانید: «هر چیزى جایگاهى دارد و قرارگاهى، و به زودى مى‏‌دانید» «1» «چه کسى عذاب خوارکننده به سراغش مى‌‏آید و کیفر جاویدان دامانش را مى‏‌گیرد!» «2»
بخش هفتم: (استمداد از طایفه انصار)
سپس بانوى اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته و با آهنگى رسا و محکم و کوبنده ادامه‌ی سخن داد و چنین فرمود: اى جوانمردان و اى بازوان توانمند ملّت و یاران اسلام! این نادیده گرفتن حق مسلّم من از سوى شما چیست؟ این چه تغافلى است که در برابر ستمى که بر من وارد شده نشان مى‏‌دهید؟! آیا رسول خدا صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم پدرم نمى‏‌فرمود: « المرء یحفظ فی ولده‏»؟ (احترام هر کس در مورد فرزندان او باید نگاهداشت) چه زود اوضاع را دگرگون ساختید و چه با سرعت به بی‌راهه گام نهادید، با این که توانایى بر احقاق حق من دارید، و نیروى کافى بر آنچه مى‏‌گویم در اختیار شماست.
آیا مى‏‌گویید: محمد صلى اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم از دنیا رفت و با مردن او همه چیز تمام شد، و خاندان او باید به دست فراموشى سپرده شوند و سنتش پایمال گردد.
آرى مرگ او مصیبت و ضربه دردناکى بر جهان اسلام، فاجعه سنگینى است که بر همه، غبار غم فرو ریخت و شکافش هر روز آشکارتر، و گسستگى آن دامنه‌‏دارتر، و وسعتش فزونتر مى‏‌گردد زمین از غیبت او تاریک و ستارگان براى مصیبتش بى‏فروغ و امیدها به یأس مبدل گشت کوه‌ها متزلزل گردید، احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتى باقى نماند! به خدا سوگند این حادثه‏‌اى است عظیم و مصیبتى است بزرگ، و ضایعه‏‌اى است جبران ناپذیر، ولى فراموش نکنید اگر پیامبر صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم رفت قرآن مجید قبلاً از آن خبر داده بود، همان قرآنى که پیوسته در خانه‌‏هاى شماست و صبح و شام با صداى بلند و فریاد و- یا- آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده مى‏‌شود، پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت روبه‌رو شده بودند، چرا که مرگ، فرمان تخلف ناپذیر الهى است.
آرى قرآن صریحا گفته بود:
«محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم تنها فرستاده خدا بود، و قبل از او رسولان دیگرى آمدند و رفتند، آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما بر پاشنه پا مى‏‌چرخید و به عقب برمى‏‌گردید- و با آئین اسلام وداع گفته رو به خرافات و مظالم جاهلیت مى‏‌آورید؟- هر کس به عقب باز گردد به خداوند زیانى نمى‏‌رساند و خداوند به‌زودى پاداش سپاسگزاران را مى‏‌دهد.»
عجبا! اى فرزندان «قیله» «1» آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا مى‏‌بینید و مى‏‌شنوید و در جلسات و مجمع شما این سخن گفته مى‏‌شود و اخبارش را به خوبى به شما مى‏‌رسد و باز هم خاموش نشسته‏‌اید؟ با این که داراى نفرات کافى و تجهیزات و نیروى وسیع و سلاح و سپر هستید، دعوت مرا مى‏‌شنوید و لبّیک نمى‏‌گویید؟ و فریاد من در میان شما طنین‌افکن است و به فریاد نمى‏‌رسید؟ با این که شما در شجاعت زبان‌زد مى‏باشید و در خیر و صلاح معروفید، و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج‌ها و محنت‌ها را تحمل نمودید، شاخ‌هاى گردن‌کشان را درهم شکستید و با جنگ‌جویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید، و شما بودید که پیوسته با ما حرکت مى‏‌کردید و در مسیرها قرار داشتید، دستورات ما را گردن مى‏‌نهادید و سر بر فرمان ما داشتید تا آسیاى اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد، و شیر در پستان مادر روزگار فزونى گرفت، نعره‏‌هاى شرک در گلوها خفه شد و شعله‌‏هاى دروغ فرو نشست، آتش کفر خاموش گشت و دعوت به پراکندگى متوقف شد و نظام دین محکم گشت.
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم امروز حیران مانده‌‏اید؟ چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم مى‏‌دارید و پیمان‌هاى خود را شکسته‏‌اید، و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته‏‌اید؟

أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ «1»
آگاه باشید من چنین مى‏‌بینم که شما رو به راحتى گذارده‏‌اید، و عافیت طلب شده‏‌اید، کسى را که از همه براى زعامت و اداره‌ی امور مسلمین شایسته‏‌تر بود دور ساختید و به تن‌پرورى و آسایش در گوشه خلوت تن داده‏‌اید و از فشار و تنگناى مسئولیت‌ها به وسعت بى‏‌تفاوتى روى آوردید.
آرى آنچه را از ایمان و آگاهى در درون داشتید بیرون افکندید و آب گوارایى را که نوشیده بودید به سختى از گلو بر آورده‏‌اید! اگر فراموش نکرده باشید، خداوند مى‏‌فرماید:
إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ «2.»
(اگر شما و تمام مردم روى زمین کافر شوند به خدا زیانى نمى‏‌رسانند، چرا که خداوند بى‏نیاز و غنى و حمید است.)
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم گفتم، با این که به خوبى مى‏‌دانم ترک یارى حق با گوشت و پوست شما آمیخته و عهدشکنى قلب شما را فراگرفته است ولى چون قلبم از اندوه پر بود و احساس مسئولیت شدیدى می‌کردم کمى از غم‏‌هاى درونیم بیرون ریخت و اندوهى که در سینه‏‌ام موج مى‏‌زد خارج شد تا با شما اتمام حجّت کنم و عذرى براى احدى باقى نماند.
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آن شما، محکم بچسبید و رها نکنید ولى بدانید این مرکبى نیست که بتوانید راه خود را بر آن ادامه دهید، پشتش زخم و کف پایش شکافته است.! داغ ننگ بر آن خورده و از غضب خداوند نشانه دارد و رسوایى ابدى همراه آن، و سرانجام به آتش افروخته خشم الهى که دل‌ها را در بر مى‏‌گیرد، خواهید پیوست! فراموش نکنید آنچه را انجام مى‏‌دهید در برابر خدا است.
«وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» (و ستمگران به زودى مى‏‌فهمند به چه سرنوشتى گرفتار مى‏‌شوند.)
«و أنا ابنة نذیر لکم بین یدى عذاب شدید فاعملوا انّا عاملون و انتظروا إنّا منتظرون.»
(من دختر پیامبرى هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، آنچه از دست شما بر مى‏‌آید انجام دهید. ما نیز به وظیفه الهى خود عمل خواهیم کرد، شما منتظر باشید ما نیز منتظریم)

خطبه حضرت فاطمه سلام الله علیها
 

   


پ.ن:

1- به جای (...) در ابتدای مطلب:

این خطبه، از خطبه‏‌هاى مشهورى است که علماى بزرگ شیعه و اهل تسنن با سلسله سندهاى بسیار آن را نقل کرده‏‌اند، هر چند عبارات این خطبه در نقل‌ها کمى متفاوت است. مرحوم مؤلف «سید ابن طاوس» قسمتى از آن را از کتاب «المناقب»، « احمد بن موسى بن مردویه اصفهانى» که از معاریف اهل سنت است به سندى که به «عایشه» منتهى مى‏‌شود، نقل مى‏‌کند ما براى مزید فایده این خطبه را به طور کامل از دانشمند معروف اهل تسنن ابن ابى الحدید معتزلى نقل مى‏‌کنیم وى در شرح نهج‌البلاغه در شرح نامه‌ی «عثمان بن حنیف» در فصل اول، اسانید مختلف این خطبه را نقل کرده است او تصریح مى‏‌کند که اسنادى را که من براى این خطبه در اینجا آورده‌‏ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته‏‌ام.
سپس اشاره به کتاب معروف «سقیفه» از «ابوبکر احمد بن عبد العزیز جوهرى» که از محدثان بزرگ و معروف اهل سنت است، کرده که او در کتاب خود از طرق زیادى این خطبه را نقل نموده است. ابن ابى الحدید تمام این طرق را در شرح نهج البلاغه آورده است که ما براى رعایت اختصار از نقل آن صرف نظر مى‌‏کنیم.

2- منبع: الطرائف(سید بن طاووس)-ترجمه داود الهامى، ص: 409

‌ ‌
۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۰۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

نشستم تو تاکسی و اونم ضبطش رو روشن کرد، دیدم خواننده‌اش مرخصه... گفتم لطفا قطعش کنید بذارید روی رادیو بهتره...(نه اینکه رادیو خیلی پاکه!) با احترام قبول کرذ... بعد چند دقیقه سر حرف رو باز کرد.

گفت سلیقه هر کسی قابل احترامه

گفتم من واقعا این موسیقی ها برام مثل اینه که با ناخن رو آکاستیو بکشی و حتی بعضی از آهنگهای حامد زمانی رو هم خوشم نمیاد!

تا اسم حامد زمانی رو بردم، گفت آها تو از اون حزب اللهی های افراطی هستی!

گفتم افراطی که نیستم... کلا حرفم رو قطع کرد و شروع کرد به مباحثه.

گفت یا تو باید من رو قانع کنی یا من تو رو قانع میکنم؛ از تاریخ ایران و زرتشت و کورش گفت و گفت تا رسیدیم به دوران سربازی و مقام معظم رهبری. اولاش بحث تئوریک کردم ولی بعد ادامه داد که خبر داری فلان جا بهمان کار رو کردن، سپاه پَشمَدانه، خونه‌ی رهبر ئله، پسر رهبر بِله و و و...

یه جورایی کم آوردم! انگار که همش از غیب میگفت! کلاً نمونه های مصداقی می‌آورد تا ثابت کنه وضع گذشته بهتر بود!

منم جوابش رو کم و بیش میدادم، از استعمار گفتم و اینا.

گفت تو چه جور دانشجویی هستی که این چیزا رو نمیدونی! خودم رو خلاص کردم و گفتم من تو این چند سال بیشتر روی مبانی ولایت فقیه مطالعه کردم و خیلی دنبال اخبار نیستم! این که چرا باید یکی به عنوان ولی فقیه باشه و ... .

خوشبختانه ظاهرا تو اصلش مشکلی نبود و گفت من قبول دارم که بالاخره جامعه رهبر میخواد و باید امام داشته باشه و غیره.

دیگه رسیدیم به مقصد؛ گفت بیا پیش ما فلان جا گفتم وقت نمیکنم شما بیا تو اینترنت بحث کنیم، قبول نکرد!

پیاده شدم و فقط اسم وبلاگم رو بهش گفتم ... .

.
.
.
با فرض صحیح بودن استدلال‌های راننده میتونم بگم از اونجایی که این همه فقر و قتل و تبعیض و بدبختی تو دنیا هست گمان نمی‌کنم، خداوند حکیم و عادل و منصف باشه! در عین حال، به وجود خدا و یک واجب‌الوجود اعتقاد دارم!

و یا از اینکه امیرالمؤمنین در نامه ای به کارگزار خاطی خود فرمود: صلاح أبیک غرّنی منک! - به این معنی که درستی پدرت، من را در مورد تو فریفته کرد (باعث شد بهت اعتماد کنم) - بگم صلاحیت امیرالمؤمنین به نظرم زیر سؤال رفته!! (نمی‌خوام کسی رو با امیرالمؤمنین قیاس کنم)


پ.ن:

1- می‌خوام تحقیق کنم چرا امیرالمؤمنین (در کتاب اسرار آل محمد(ص)) درباره "ولایت" می‌فرماید، مسئله‌ی پیچیده‌ای است...

2- مثل امام، مثل کعبه است که مردم باید به سمت او بروند... وقتی به سمت کعبه نمی‌رویم چه انتظاری از کعبه می‌تونیم داشته باشیم؟

3- ولایت فقیه همان ولایت رسول‌الله است... امام خمینی (ره)

‌ ‌
۲۷ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

با یه بنده خدایی صحبت می‌کردیم که حدیثی از امیرالمؤمنین برام خوند و همین طور مبهوت شدم:

هُوَ فِی الْأَشْیَاءِ عَلَى غَیْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَى غَیْرِ مُبَایَنَة
و ادامه داد به نوری که از آب عبور می‌کنه فکر کن... نه آب در نور است و نه نور در آب!

هنوز هم حیرون هستم! فقط یاد این جمله‌ها افتادم

« الله نور السّماوات و الارض »

«... و نحن أقرب إلیه من حبل الورید »

عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید.

و دیگر هیچ.


پ.ن:

1- ترجمه‌ی حدیث: او (خداوند) در اشیاء است بدون اینکه ممزوج باشد، خارج است از آن بدون اینکه جدا باشد.
2- منبع حدیث : إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏2، ص: 375

3- میدونم تشبیه نور و آب صرفا یه تمثیل هست و خداوند بزرگ‌تر از آنست که توصیف شود؛ وگرنه که خاک بر دهانم.

4- نمی‌دونم به جای ... در عنوان پست بنویسم، "بود" یا "نبود".

‌ ‌
۲۳ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

لینک زیر توجه‌ام را جلب کرد و داغمان را تازه!

(حذف شد؛ حاشیه نوشت را بخوانید)

گرچه خود همین لینک چندین و چند مقاله در زمینه علوم انسانی می‌طلبه!! ولی نمیخوام به صورت مصداقی درباره اندروید صحبت کنم و بنام بر اینه که کلی بحث کنم.

شاید تنها کتابی که درباره سبک زندگی دینی قوی دیده ام، همان کتاب «مفایتح الحیاة» است که خیلی هنرمندانه تدوین شده است، اما مشکل اینجاست که آیا سبک زندگی بخش‌نامه یا کتابی است که اگر بخوانیم میتوانیم آن را پیاده کنیم؟ و اگر کتابی نیست چگونه است؟ قصد ندارم، از ارزش کتاب مذکور و امثالهم بکاهم ولی دغدغه ام این است که چرا با اینکه میدانیم فلان عمل، پسندیده است و خیلی جاها هم دیده یا شنیده یا خوانده ایم، اما عمل نمیکنیم. مگر ما کم سَبک داریم؟! اگر کتاب را کافی بدانیم، پس قرآن که بزرگ‌ترین کتاب برای هدایت و سبک زندگی است، باید کافی می‌بود و نیاز به «امام» نبود! (مگر نه اینکه سبک زندگی همان دین است و دین یعنی سبک زندگی...)

برای جواب دادن به این پرسش بحثم را با یک مثال ادامه میدهم... دوست صاحب نظری می‌گفت در یکی از کشورهای غربی یک آزمایش طراحی کردند، به این صورت که برای پی بردن به تأثیر تبلیغ یک محصول، یک فیلم را در پرده سینما به دو صورت برای مخاطبین نمایش دادند؛ یک بار با تصویر زمینه نوشابه با یک مارک خاص و یک بار بدون تصویر زمینه... بعد از اتمام فیلم، مشاهده شد، مخاطبینی که فیلم سینمایی را با تصویر زمینه نوشابه تماشا کرده اند برای خرید آن نوشابه خارج سالن بیشتر اقدام کرده اند نسبت به مخاطبینی که تصویر زمینه نوشابه در پرده را نداشتند.

از این آزمایش یک نتیجه کلیدی برداشت می‌شود و آن این است که سبک زندگی، یک مسئله‌ی جاری است و به اصطلاح استاتیک نیست. سبک زندگی اگر در قالب کتاب، یک گوشه خانه ثابت باشد احتمالا برای همیشه خاک میخورد. چون انسان ذاتا غافل و سهل انگار است... انسان مکرر به تذکر نیاز دارد (لازم نمی‌بینم آیات و احادیث رو اختصاص درباره غفلت بیارم)

بارها شده بود که برای خواندن تفسیر المیزان تنبلی می‌کردم با اینکه تمام آن را در گوشی همراه داشتم... اما تا وقتی نصف صفحه نمیخواندم، برایم بسیار سنگین بود... و بعد از آن نصف صفحه، متوجه گذر زمان نمی‌شدم...! دلیلش را وقتی دقت کردم در همین مسئله یافتم... اینکه باید غرق شد. سبک را باید در زندگی جاری کرد.

اصولا یکی از مهم‌ترین مسئولیتهای «ولی» یا «امام» همین است: جاری کردن بزرگترین کتاب سبک زندگی


پ.ن:

a***dify یک برنامه است که شاید در ظاهر هیچ ضرری برای من نوعی نداشته باشد. اما وقتی می‌بینم شرکت گوگل طوری محصولش را تبلیغ میکند که در زندگی من جاری و سالی باشد، به نکته فوق بیش از پیش واقف می‌شوم. جالب است بدانید به گفته خودشان، آرم اندروید را از علامت آدمک دستشویی برداشت کرده اند!!!

حاشیه نوشت:
مدتها بعد از نوشتن پست وقتی لینک مورد بحث رو باز کردم، دیدم نمادهای ناهنجار که نشان دهنده گرایش های خاص و انحرافات غیر اخلاقی می باشد به صورت پرچم در دست آدمکهای اندرویدی قرار گرفته ! بدین خاطر از انتشار لینک منصرف شدم. اجمالا همین قدر در توضیح لینک حذف شده باید بگم؛ آدمکهایی در قالب الگوهای آدمک اندروید در تیپ و شکل های مختلف میتونستید انتخاب کنید و با دیگران به اشتراک بذارید.

‌ ‌
۲۱ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

دانلود کتاب قحطی بزرگ

نوشته محمد قلی مجد، ترجمه محمد کریمی

فیلم توضیحات دکتر منصوری

استاد فیزیک دانشگاه شریف

درباره نظریه نسبیت انیشتین و تاریخ تحولات آن زمان ایران

حتما ببینید!

‌ ‌
۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

از روز اوّل خلقت که شیطان بر آدم سجده نکرد، پارادایمی جدید مقابل کلمة الله بنا نهاده شد. 
پارادایمی که ریشه در خود برتر بینی و خود شیفتگی داشت؛
از لحظه‌ی نخست با توجیه اشتباه آغاز شد و به مبارزه‌طلبی کشیده شد تا ...

.
.
.
تا اینکه نطفه‌ی ولایت طاغوت بسته شد، اگر هم شد بر مبنای "نفاق" بود که ممکن شد.

آری، همان روز که شیطان در بهشت مثالی بر آدم و حوا وارد شد... زیر پوست مار را می‌گویم

و اینگونه است که "استکبار" و "نفاق" دست به دست هم دادند تا عزیزترین مخلوق پروردگار عالم را به به زنجیر بکشند.

زنجیر، خوش‌بینی بود...

خوش‌بینی به وظیفـــــــــــــــه‌ای که نداشت: جاودانگی

.
.
.
عـــــــــــــــــــــادت شیطان همین است.

دل‌خوشت میکند به چیزی که هست ولی می‌خواهد که نباشد.

درست وقتی که خوش‌بین شدی و دل‌خوش به داشته هایت، و خیالت از بابتش که راحت شد، چنگ میزند به قلبت.

میخواهد فقیر باشی، مفلوک و دربه‌در ... نقطه‌ی مقابل « الله » ...

......... مقابل غنا، عزت، عبودیت ... « ـهستیـ  ـابدیـ »

***
وقتی به خودت آمدی و دیدی چقدر جای قلبت خالی است

چقدر تاریکی نصیبت شده، به جای نور؛ یاد وظیفه‌های فوت شده می‌افتی.

« متأسفم فقط می‌توانم بگویم خدا بیامرزدشان، تقصیر خودت بود. » خیلی هنر کند همین جمله را بگوید؛ شیطان.

حس بدی سراغ آدم می‌آید، احساس خسارت، توأم با نفرت

فقط...

فقط ای کاش زمان کمی صبر کند، آهای.........................!!

بیهوده است! قانون دو دوتا چهارتا را مگر می‌توان تغییر داد.

نه! ولی حتما راه دیگری هم باید باشد...

به آسمان خیره می‌شوی... منتظرت هستند ستاره ها...

انتظار ... میفهمی یعنی چه؟ اگر زمان نمیتواند منتظر باشد و صبر ندارد، به جای آن خدا صبرش زیاد است.

خدا چادر خاکی را دید و صبر کرد. ناله های طفلی شش ماهه را شنید و صبر کرد و الان منتظرت ...

داری می‌روی؟

فقط یادت باشد... یادت باشد...

اگر « ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب » گفته است؛ اطمینان نباید تو را از ذکر غافل کند. 

از وظیفه غافل نشوی. محکم قلبت را بگیر... که دیگر دشمنت دلخوشت نکند و چنگ نزند، دوباره ذکر را از سر بگیر.

« خیالت راحت تا لبخند رضایت را بر لب صاحب حرم نبینم از پا نخواهم نشست... »

دلم خوش است به همین آخرین جمله ات.

بسم الله.

یاد کن روی محبوب عالَم را ... به من هم بگو أین وجه الله الذی إلیه یتوجه الأولیاء

‌ ‌
۰۳ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

واقعا کیف کردم وقتی این خبر رو خوندم: طرح دوفوریتی مجلس برای الزام دولت به غنی‌سازی اورانیوم با غنای ۶۰ درصد 

به زعم من تدبیر مجلس برای صحبت کردن دولت به زبان خود غربی‌هاست، اینکه مثلا طرح رو تصویب کنیم و اجرا نکنیم و بذاریم برای چند ماه بعد!

میخواستم یه پست بنویسم ولی دیدم، همه چیز جور هست... به همین آیات سوره توبه بسنده کردم. البته لینک‌های پانوشت رو هم حتما بخونید.


وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی‏ دینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ (12)


أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (13)


قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنینَ (14)


وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (15)


این روزها این آیات رو در ذهن مرور می‌کنم؛ إن شاء الله مایه‌ی شفای سینه ها باشد...


پ.ن:

علت مبارزه با ائمه کفر، بی‌اَیمان بودن است. اَیمان برگرفته از یمین؛ یعنی میثاق.
(و علّت دوم، طعنه در دین مثلا با عَلَم کردن حقوق بشر)

تفسیر آیات 6 تا 13 سوره توبه، حجت الاسلام قاسمیان

داستان ضرب سکه اسلامی و تدبیر امام باقر (علیه‌السّلام)

کافران اهل پیمان نیستند: استکبار ستیزی در بیان آیت الله جوادی آملی

‌ ‌
۲۴ آذر ۹۲ ، ۲۳:۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

پیامبر(ص) در جنگی که با قبیله ی هوازن می جنگیدند و چند هزار نیرو بسیج شده بود، فرمودند: "اسلام هرگز به خاطر قلت عدد شکست نخواهد خورد. خطر، این است که اسلام مثل پوستین مغلوب و وارونه پوشیده شود و زننده شود تا بتوانند به آن خیانت کنند و آن را زیر پا بگذارند. هرگز اسلام از کفر ضربه نمی خورد بلکه از نفاق ضربه می خورد".

معرفی کتاب/ ضربه نفاق و دینداریهای سرزبانی به اسلام در «حسین(ع)؛ عقل سرخ»منبع مطلب: کانون مهدویت دانشگاه فردوسی مشهد

‌ ‌
۰۸ آذر ۹۲ ، ۱۵:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

گاهی اوقات که در باب آزادی و به خصوص آزادی بیان سخن گفته می‌شود، عده ای آن را چنان تقدیس می‌کنند که گذشته از ادله عقلی، حتی آیات و روایات نقلی را هم برای اثبات حرفشان، مصادره به مطلوب می‌کنند. گویی خداوند دیگر نمی‌تواند آزادی و اختیار را از اینان پس بگیرد! بلی این چنین آدمی مبهوت می‌ماند... اولین آیه‌ای که احتمالا به ذهن هرکس ذیل این نوع موضوعات می‌رسد، آیه‌ی معروف « الّذین یستمعون القول و یتّبعون أحسنة » است. مثلا در مناظره‌های انتخابات ریاست جمهوری امسال و همچنین برنامه "مناظره" که بعد از آن هر هفته ادامه پیدا کرد و در حال ادامه پیدا کردن است! آیه مذکور بالاسر دکور، مشخص نصب شده‌است... در حالی که اسم برنامه ربطی به آیه ندارد.

این‌گونه تصورات، حکایت دیدن از درون یک لوله است... شبیه آیه « لا تقربوا الصّلوة » است که در ادامه « و أنتم سکری» را نمی‌بینند. این آیه‌ اگر پیرامون آزادی بیان از آن یاد شود، خب طبیعتا مثل سایر آیات نیاز به تفسیر و تأویل دارد اما با کمی دقت و دیدن قبل و بعد آیه میشود فهمید که اصولا منظور از «کسانی که قول را می‌شنوند...» چه افرادی است؟ خداوند در آیه 17 و 18 سوره زمر می‌فرماید:

وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِبادِ (17)

الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (18)

ترجمه:
و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، بشارت از آن آن‌هاست، پس بندگانم را بشارت ده.
همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آن‌ها پیروی می‍کنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند.

خود آیات گویا هستند؛ مخصوصا وقتی به هم وصل کنیم « ... پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که ... »
به عبارت دیگر اگر بخواهیم ویژگی افرادی که سخن را می‌شنوند برشماریم، چند صفت را میتوان ذکر نمود:
1- اجتناب از عبادت طاغوت
2- بازگشت به سوی الله
3- التزام عملی (تبعیت از نیکوترین سخن) و نه صرفا انتخاب و به کنار انداختن!
4- صاحب خرد (أولو الألباب)

گذشته از این موارد، آیا « القول » که از نظر لغوی، مفرد است (اقوال نیست) و معرفه(نکره نیست) واقعا شامل هر سخنی می‌شود؟ اگر فرض را بر این بگذاریم، پس ظاهرا این طور نیز می‌توان نتیجه گیری کرد که هر موسیقی و آواز حلال و حرام را گوش دهیم تا بین آنها نیکوترین را انتخاب کنیم!!! لذا واضح است که سخن، هر سخنی نمی‌تواند باشد به ویژه اینکه بحث تبعیت هم در میان است. تبعیت از  بهترین قول. یعنی وقتی می‌توانیم عمل کنیم که بهترین سخن را انتخاب کرده باشیم؛ و کدام سخن بهتر از دعوت به سوی الله ؟ همان آیه 33 سوره فصلت: وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی‏ مِنَ الْمُسْلِمینَ ... (1) که در آن نیکوترین قول، دعوت به سوی الله معرفی شده است.
از طرف دیگر تبعیت کردن هزینه دارد، هزینه‌ی آن معادل وقت و عمر انسان است... عمر انسان هیچ‌وقت کفاف نمی‌‌دهد که از یک قول که ابتدا تصور می‌کرده خوب است تبعیت کند و بعد که به انتها رسید پشیمان شود و بفهمد که اشتباه بوده! بگذریم...
یکی دیگر از وجوه «القول» در روایتی ذیل همین آیه 18 سوره زمر در بیان امام صادق علیه‌السلام مشخص شده است:
« َهُوَ الرَّجُلُ یَسْمَعُ الْحَدِیثَ فَیُحَدِّثُ بِهِ کَمَا سَمِعَهُ لَا یَزِیدُ فِیهِ وَ لَا یَنْقُص‏ » یعنی « آن فردی است که حدیثی را می‌شنود و آن را بازگو می‌کند همان‌طور که شنیده و زیاد و کم نمی‌کند در آن...

در ادامه روایتی از امام سجاد علیه السلام را آوردم که در آن تصریح شده که انسان با هر کسی که دلش بخواهد نباید همنشین شود، هر چیزی که دلش بخواهد نباید بگوبد، هر چیزی که دلش بخواهد نباید بشنود... البته امام برای هر کدام، به آیه‌ای از قرآن نیز استناد می‌کنند.

لَیْسَ لَکَ أَنْ تَقْعُدَ مَعَ مَنْ شِئْتَ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَتَکَلَّمَ بِمَا شِئْتَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ- وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ وَ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً قَالَ خَیْراً فَغَنِمَ أَوْ صَمَتَ فَسَلِمَ وَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَسْمَعَ مَا شِئْتَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلا

(علل الشرائع، ج‏2، ص: 605)

جهت برطرف شدن سوءتفاهم‌های احتمالی، دو نکته اضافه کنم؛
1- آیات و روایات فوق، حجت نهان که عقل انسان است را نفی نمی‌کند... بلکه بیان‌گر این نکته است که مؤمن نباید به قول معروف بی‌گدار به آب بزند و بدون پشتوانه استنتاج کند... نیاز به یک هادی است تا بتواند حق و باطل را تبیین کند، از این رو در قرآن می‌خوانیم «قد تبیّن الرّشد من الغی...» یعنی « تبیین و ارائه‌ی حق و اینکه چه چیزی باطل است انجام شده و اصولا کار امثال بنده و شما نیست؛ این کار به عهده‌ی خداوند و فرستادگان اوست که در طول بعثت یا امامت و هدایت انجام دادند، کار ما فقط پذیرش معرفت(یا رد معرفت) است»(2) از این رو قرآن در آیه 18 سوره زمر می‌فرماید "یستمعون"، یعنی حداقل آیه‌ "شنیدن" و تحقیق رو به عنوان ارزش مطرح می‌کند نه "بیان". تکلیف "بیان" مشخص است و تحت عنوان "القول" آورده شده است؛ ضمن اینکه باید "نیکوترینش" تبعیت شود... لذا حق نداریم اقوال غیر نیکو و بی‌ارزش یا کم ارزش وارداتی را دنبال کنیم و بپذیریم؛ ارزش کار ما اوّلا در این پذیرش و ثانیا در درک و فهم صحیح است نسبت به معرفتی که به بندگان ارائه شده و "همچنین زحمتی که برای رسیدن به معرفت می‌کشیم..."(3)؛ آزادی در دایره این زحمات قابلیت مطرح شدن دارد.

2- حال برخی سؤالات مبنایی‌تر ایجاد می‌شود که صرفا مطرح می‌کنم اما حرف برای هر کدام واقعا زیاد است...
  - با توجه به ماهیت آزادی درون اسلام، ارزش آزادی شنیدن و تحقیق به جز رنج و زحمتی که کشیده می‌شود بر چه پایه‌ای استوار است؟
  - بیان (تکلّم یا قول) ارزشمند(احسن) را چگونه بشناسیم؟
  - ارزش بیان درون یک مجموعه آزاد اسلامی چگونه باید تعیین شود؟
  - با فرض اینکه آزادی یک ارزش است، آیا ارزشمندی نهفته در آزادی، خودبه‌خود به بیانهای بی‌ارزش، وِجهه میدهد؟؟
    و بالعکس؛ آیا آزادی‌های افراطی(بی ارزش) موجب نمی‌شود بیان‌های ارزشمند قربانی شوند؟

  - و آیا آزادی بیانی که برخی با شدت و حدت مطرح می‌کنند، نماینده‌ی یک پاردوکس پنهان نیست «ارزشِ بی‌ارزش»


پانوشت:
1- ... و مشکل از همین جا شروع می‌شود که عده‌ای فکر می‌کنند دعوت به سوی الله می‌کنند و مردمانی خداجو هستند در حالی که حرمت حجّت خدا را در روز عاشورا نگه نمی‌دارند!
2- نظر شخصی نبود، روایتی هم دقیقا با این مضمون داریم، بعدا متنش را خواهم نوشت.
3- برگرفته از صحبت های آقای دکتر دینانی است.
4- وقتی به این فکر می‌کنم که به یک بیان (بی ارزش) صرف این که بیان است، باید آزادی (ارزش) داد یاد این بیت شعر میفتم:
من از بی‌قدری خار سر دیوار دانستم که ناکس، کس نمی‌گردد بدین بالا نشینی‌ها!!
5- با برنامه مناظره و تضارب آراء مخالف نیستم، ولی سوء تفاهم نشود... آن آیه «الذین یستمعون القول» برای تماشا کنندگان محترم تلویزیون است نه مجری و مناظره‌کنندگان! بهتر بود آیه «و جادلهم بالتی هی احسن...» را انتخاب می‌کردند.

‌ ‌
۳۰ آبان ۹۲ ، ۱۱:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

دعا

wanted

.

.

.

‌ ‌
۰۶ مهر ۹۲ ، ۱۹:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر