«آرمان‌شهر»

...گویند قافله‌ای در راه است... (شهید آوینی)

«آرمان‌شهر»

...گویند قافله‌ای در راه است... (شهید آوینی)

بسم ربّ الشّهداء و الصّدیقین

کربلا، ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر. ما می‌آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آن‌گاه روانه‌ی دیار قدس شویم. (شهید آوینی)

تبلیغات

Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

آخرین نظرات

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

یا صاحب الزمان

این شب ها به عزاداری ما رو سیاهان نگاه مکن

نکند بی‌شرمی ما، نزد خداوند شما را شرمنده سازد

...

غصه‌ی شرم علی ز روی زهرا برای دل دریایی‌ات کافی است

---------------------------------

90 روز چه گذشت بر علی تا دل از زهرا کند

...

حتما رفتن مادر، اذن ولی خدا را می‌خواست

------------------------------

آقا حتما برای ظهور خود این شبها بیشتر دعا می‌کنی؟ ولی آمین نمی‌گویم

...

اللهم عجل وفاتی مادر برای ظهورت کافی است

‌ ‌
۱۳ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

خطبه تاریخى بانوى بزرگ اسلام فاطمه زهرا (سلام اللَّه علیها)

حضرت فاطمه

(...)
می‌گوید: چون ابى بکر تصمیم گرفت که فدک را از فاطمه (علیها السلام) باز گیرد و این خبر به آن حضرت رسید پارچه‌‏اى (مقنعه) را به سر و صورت و گردن خود پیچید و لباسى که از فرق تا قدم او را مى‏پوشانید (چادر) بر بدن خود قرار داد و همراه با گروهى از خدمتکاران و زنان خویشاوند خود به طرف مسجد حرکت کرد (تا در میان زنان مشخص نباشد) و آن چنان عبا به سرافکنده بود که دامن آن روى زمین کشیده مى‏شد و به زیر قدمش مى‏آمد؛ راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم بود تا بر ابوبکر وارد شد، در حالى که ابوبکر در میان جماعت مهاجران و انصار و دیگران بود، و در میان زنان مهاجر و انصار در پشت پرده نشست ناله‏‌اى جانسوز کشید و این ناله همگان را به خروش آورده و صداى شیون از مردم بلند شد به گونه‌‏اى که مسجد را به لرزه انداخت، قدرى مکث کرد تا مردم آرام شدند آن‌گاه روى سخن به ابوبکر کرده و این خطبه را ایراد فرمود:
بخش نخست (توحید و صفات خداوند و هدف آفرینش)
خدا را بر نعمت‌هایش سپاس مى‏گویم و بر توفیقاتش شکر مى‏‌کنم و بر مواهبى که ارزانى داشته ثنا مى‏‌خوانم. بر نعمت‌هاى گسترده‏‌اى که از آغاز به ما داده و بر مواهب بى‏‌حسابى که به ما احسان فرموده است.
و بر عطایاى پى‌درپى که همواره ما را مشمول آن ساخته، نعمت‌هایى که از شماره بیرون است و به خاطر گستردگى در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهاى آن از ادراک انسان‌ها خارج است؛ بندگان را براى افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فرا خوانده و خلایق را براى تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده. و آنان را براى به دست آوردن همانند آن‌ها تشویق فرموده.
و من شهادت مى‏‌دهم که معبودى جز خداوند یکتا نیست بى‏‌مثال است و شریک و مانند ندارد این سخنى است که روح آن اخلاص است و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار، پرتوافکن شده. خدایى که رؤیتش با چشم‌ها غیر ممکن است و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدسش براى عقل و اندیشه ممتنع است.
موجودات جهان هستى را ابداع فرمود، بى‏آنکه چیزى پیش از آن وجود داشته باشد.
و همه آن‌ها را ایجاد کرد، بى‏‌آنکه الگو و مثالى قبل از آن موجود باشد.
آن‌ها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده‏اش خلقت کرد، بى‏‌آنکه به آفرینش آن‌ها نیاز داشته باشد، یا فایده‏‌اى از صورت‌بندى آن‌ها عاید ذات پاکش شود جز این که مى‏‌خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد، مردم را به اطاعتش هشدار دهد، قدرت بى‏‌پایان خود را از این دریچه نشان دهد، خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگى تکوین و تشریع قوت بخشد. سپس براى اطاعتش پاداش‌ها مقرر فرمود و براى معصیتش کیفرها، تا بندگان را بدین وسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایى بخشد، و به سوى باغ‌هاى بهشت و کانون رحمتش سوق دهد.
بخش دوم (مقام والاى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و ویژگی‌ها و اهداف او)
و گواهى مى‏‌دهم که پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم بنده و فرستاده اوست، پیش از آنکه او را بفرستد، برگزید و پیش از آنکه او را بیافریند، براى این مقام نامزد فرمود و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند، و در پشت پرده‏‌هاى هول‌انگیز نیستى پوشیده و به آخرین سرحد عدم مقرون بودند.
این، به خاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود، و به حوادث جهان احاطه داشت و مقدرات را به خوبى مى‏‌دانست او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمى‏‌اش را نفوذ بخشد.
هنگامى که مبعوث شد، امت‌ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده‏‌اى را برگزیده‏‌اند، گروهى بر گرد آتش طواف مى‏‌کنند و گروهى در برابر بت‌ها سر تعظیم فرود آورده‏اند و با این که با فطرت خود خدا را شناخته‏اند، او را انکار مى‏‌کنند.
خداوند به نور محمد صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم ظلمت‌ها را برچید، و پرده‌‏هاى ظلمت را از دل‌ها کنار زد و ابرهاى تیره و تار را از مقابل چشم‌ها برطرف ساخت.
او براى هدایت مردم قیام کرد و آن‌ها را از گمراهى و ضلالت رهایى بخشید و چشم‌هایشان را بینا ساخت و به آئین محکم و پابرجاى اسلام رهنمون گشت و آن‌ها را به راه راست دعوت فرمود. سپس خداوند او را با نهایت محبت و اختیار خود و از روى رغبت و ایثار قبض روح کرد، سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودى پروردگار غفّار و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد. درود خداوند بر پدرم پیامبر صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم امین وحى و برگزیده او از میان خلایق باد، و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش.
بخش سوم (اهمیت کتاب اللَّه و اسرار و فلسفه احکام)
سپس رو به اهل مجلس کرد و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد و فرمود:
شما اى بندگان خدا! مسئولان امر و نهى پروردگار و حاملان دین و وحى او هستید و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوى امّت‌ها مى‌‏باشید پاسدار حق الهى در میان شما، و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست و آنچه پیامبر صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم بعد از خود در میان امّت به یادگار گذارده «کتاب اللَّه ناطق» و قرآن صادق و نور آشکار و روشنائى پر فروغ او است. کتابى که دلایلش روشن، باطنش آشکار، ظواهرش پرنور و پیروانش پرافتخار.
کتابى که عاملان خود را به بهشت فرا مى‏‌خواند و شنوندگانش را به ساحل نجات رهبرى مى‏‌کند، از طریق آن به دلائل روشن الهى مى‏‌توان نائل گشت و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند و براهین روشن و کافى را بررسى کرد و دستورات اخلاقى و آنچه مجاز و مشروع است در آن مکتوب یافت:
«روزه» را عامل تثبیت اخلاص.
«حج» را وسیله تقویت آئین اسلام.
«عدالت» را مایه هماهنگى و پیوند دل‌ها.
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام.
«امامت» را امان از تفرقه و پراکندگى.
«جهاد» را موجب عزت اسلام.
«صبر» را وسیله‌‏اى براى جلب پاداش حق.
«امر به معروف» را وسیله‏‌اى براى اصلاح توده‏‌هاى مردم.
«نیکى به پدر و مادر» را موجب پیشگیرى از خشم خدا.
«صله رحم» را وسیله افزایش جمعیت و قدرت.
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس.
«وفا به نذر» را موجب آمرزش.
«جلوگیرى از کم‌فروشى» را وسیله مبارزه با کمبودها.
«نهى از شراب‌خوارى» را سبب پاک‌سازى از پلیدی‌ها.
«پرهیز از تهمت و نسبت‌هاى ناروا» را حجابى در برابر غضب پروردگار.
«ترک دزدى» را براى حفظ عفت نفس و ...
«تحریم شرک» را براى اخلاص بندگى و ربوبیت حق.
اکنون که چنین است تقواى الهى پیشه کنید، آن چنان که شایسته مقام او است و از مخالفت فرمانش بپرهیزید و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.
خدا را در آنچه امر یا نهى فرموده اطاعت کنید، و راه علوم و آگاهى را پیش گیرید، چرا که:
«از میان بندگان خدا، تنها عالمان و آگاهان از او مى‏‌ترسند و احساس مسئولیت مى‏‌کنند.»
بخش چهارم (بیان موضع خود در برابر نظام حاکم)
سپس فرمود:
« ایّها النّاس إعلموا أنّی فاطمة و ابى محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم اقول عودا و بدوا و لا اقول ما اقول غلطا و لا افعل ما افعل شططاً... »
اى مردم! بدانید من فاطمه‏‌ام، و پدرم محمد است که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد آنچه من مى‏‌گویم غلط نمى‏‌گویم و در اعمالم راه خطا نمى‏‌پویم. پیامبرى از میان شما برخاست و به سوى شما آمد که از رنج‌هاى شما رنج مى‌‏برد و به هدایت شما علاقه‌ وافر داشت و نسبت به مؤمنان مهربان و رحیم بود.
هر گاه نسبت او را بجویید مى‏‌بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما! و برادر پسر عموى من بوده است نه برادر مردان شما! و چه پرافتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد.
آرى او آمد و رسالت خویش را به خوبى انجام داد و مردم را به روشنى انذار کرد، از طریقه مشرکان روى برتافت و بر گردن‌هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.
او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت مى‏‌کرد بت‌ها را درهم مى‌‏شکست، و مغزهاى متکبران را مى‏‌کوبید، تا جمع آن‌ها متلاشى شد و تاریکى‏‌ها بر طرف گشت صبح فرا رسید و حق آشکار شد، نماینده دین به سخن در آمد و زمزمه‏‌هاى شیاطین خاموش گشت، افسر و تاج نفاق بر زمین فرو افتاد، گره‏‌هاى کفر و اختلاف گشوده شد و شما زبان به کلمه اخلاص «لا اله إلا اللَّه» گشودید، در حالى که گروهى اندک و تهى دستى بیش نبودید! آرى شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید و از کمى نفرات همچون جرعه‏اى براى شخص تشنه و یا لقمه‏‌ا‌ى براى گرسنه، و یا شعله آتشى براى کسى که شتابان به دنبال آتشى مى‏‌رود، بودید و زیر دست و پاها له مى‏‌شدید! در آن ایام آب نوشیدنى شما متعفن و گندیده بود، و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید و پیوسته از این مى‏‌ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! اما خداوند تبارک و تعالى شما را به برکت محمّد صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم بعد از آن همه ذلّت و خوارى و ناتوانى نجات بخشید، او با شجاعان درگیر شد و با گرگ‌هاى عرب و سرکشان یهود و نصارى پنجه در افکند، ولى هر زمان آتش جنگ را برافروختند خدا آن را خاموش کرد. و هر گاه شاخ شیطان نمایان مى‏‌گشت و فتنه‏‌هاى مشرکان دهان مى‏‌گشود، پدرم برادرش على (علیه‌السّلام) را در کام آن‌ها مى‏‌افکند و آن‌ها را به وسیله او سرکوب مى‌‏نمود و او هرگز از این مأموریت‌هاى خطرناک باز نمى‏‌گشت، مگر زمانى که سرهاى دشمنان را پایمال مى‏‌کرد و بینى آن را به خاک مى‏‌مالید! او، (على علیه‌السلام) بر اثر تلاش در راه خدا خود را به مشقت و رنج افکند و در امر خدا کوشا، به رسول خدا نزدیک، سرورى از اولیاء خدا بود، همواره دامن به کمر زده، نصیحت‏گر، تلاشگر، و کوشش‏کننده بود، و شما در آن هنگامه در آسایش زندگى مى‏‌کردید، در مهد امن متنعم بودید و منتظر این که چرخ روزگار علیه ما آغاز شود و گوش به زنگ اخبار بودید هنگام کارزار عقب‏گرد مى‏‌کردید و به هنگام نبرد فرار مى‏‌نمودید.
بخش پنجم (طوفانى که بعد از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم برخاست)
اما هنگامى که خداوند سراى پیامبران را براى پیامبرش برگزید و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، کینه‏‌هاى درونى و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت، و پرده دین کنار رفت و گمراهان به صدا در آمدند و گمنامان فراموش شده سر بلند کردند و نعره‏‌هاى باطل برخاست و در صحنه اجتماع شما به حرکت در آمدند.
شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوى خود دعوت نمود و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش! سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار براى حرکت یافت! شعله‏‌هاى خشم و انتقام را در دل‌هاى شما بر افروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت.
و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید، و در غیر آبشخور خود وارد شوید و به دنبال چیزى رفتید که از آن شما نبود و در آن حقى نداشتید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید، در حالى که هنوز از رحلت پیامبر چیزى نگذشته بود، زخم‌هاى مصیبت ما وسیع و جراحات قلبى ما التیام نیافته و حتى هنوز پیامبر صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم به خاک سپرده نشده بود بهانه شما این بود که «مى‌‏ترسیم فتنه‏‌اى برپا شود!» و چه فتنه‏‌اى از این بالاتر که در آن افتادید و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد چه دور است این کارها از شما! راستى چه مى‏‌کنید؟ و به کجا مى‏‌روید؟ با این که کتاب خدا قرآن در میان شماست، همه چیزش پرنور، نشانه‏‌هایش درخشنده، نواهیش آشکار، اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده‏اید! آیا از آن راه برتافته‏اید؟ یا به غیر آن حکم مى‏‌کنید؟ آه که ستمکاران جانشین بدى را براى قرآن برگزیدند (و هر کس آئینى غیر از اسلام را انتخاب کند هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است.)
بخش ششم (داستان غصب فدک و بهانه‌‏هاى غاصبان و پاسخ‌هاى کوبنده آن)
آرى شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتى این اندازه صبر نکردید که رام گردد و تسلیمتان شود، ناگهان آتش فتنه‏‌ها را برافروختید و شعله‏‌هاى آن را به هیجان در آوردید و نداى شیطان اغواگر را اجابت نمودید و به خاموش ساختن انوار تابان آئین حق و از میان بردن سنّت‌هاى پیامبر پاک الهى پرداختید.
به بهانه گرفتن کف- از روى شیر، آن را به کلى تا ته مخفیانه نوشیدید- ظاهرا سنگ دیگران را بر سینه مى‌‏زدید اما باطناً در تقویت کار خود بودید.
براى منزوى کردن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید، ما نیز چاره‏‌اى جز شکیبایى ندیدیم، همچون کسى که خنجر بر گلوى او و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد!
و أنتم تزعمون الان ان لا ارث لنا؟ أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ؟ «1»
عجب این که شما چنین مى‏‌پندارید که خداوند ارثى براى ما قرار نداده - و ما از پیامبر صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم ارث نمى‏‌بریم- (آیا از حکم جاهلیت پیروى مى‏‌کنید؟ چه کسى حکمش از خدا بهتر است براى آن‌ها که اهل یقینند)؟! آیا شما این مسائل را نمى‌‏دانید؟ آرى مى‏‌دانید و همچون آفتاب براى شما روشن است که من دختر اویم.
« أیّها المسلمون أ غلب علی إرثی؟ یا بن ابى قحافه! ا فی کتاب اللَّه ان ترث اباک و لا ارث من ابى؟ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا.»
شما اى مسلمانان! آیا باید ارث من به زور گرفته شود، اى پسر ابى قحافه به من پاسخ بده، آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببرى ولى من از پدرم ارثى نبرم؟
چه سخن ناروایى؟!! و در داستان یحیى بن زکریا مى‏‌گوید: «خداوندا فرزندى نصیب من کن که از من و از آل یعقوب ارث ببرد.»
و نیز مى‌‏فرماید: «خویشاوندان در ارث بردن از یک دیگر اولى هستند.»
و نیز مى‏‌فرماید: «خداوند به شما درباره فرزندانتان توصیه مى‏‌کند که سهم پسران دو برابر سهم دختران است.»
و نیز فرموده: «اگر کسى مالى از خود بگذارد، براى پدر و مادر و بستگان به طرز شایسته وصیت کند، این بر همه پرهیزگاران حق است.»
شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثى از پدرم ندارم؟ و هیچ نسبت و خویشاوندى در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه‏‌اى مخصوص شما نازل کرده است که پدرم را از آن خارج ساخته؟
یا مى‏‌گویید: پیروان دو مذهب از یک دیگر ارث نمى‏‌برند و من با پدرم یک مذهب نداریم؟!!
یا اینکه شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟! حال که چنین است پس بگیر آن - ارث مرا- که همچون مرکب آماده و مهار شده آماده بهره‏بردارى است و بر آن سوار شو ولى بدان در قیامت تو را دیدار مى‏‌کنم و بازخواست مى‏‌نمایم و در آن روز چه جالب است که داور، خدا است و مدّعى محمّد صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم و موعد داورى، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید، امّا پشیمانى به حال شما سودى نخواهد داشت! بدانید: «هر چیزى جایگاهى دارد و قرارگاهى، و به زودى مى‏‌دانید» «1» «چه کسى عذاب خوارکننده به سراغش مى‌‏آید و کیفر جاویدان دامانش را مى‏‌گیرد!» «2»
بخش هفتم: (استمداد از طایفه انصار)
سپس بانوى اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته و با آهنگى رسا و محکم و کوبنده ادامه‌ی سخن داد و چنین فرمود: اى جوانمردان و اى بازوان توانمند ملّت و یاران اسلام! این نادیده گرفتن حق مسلّم من از سوى شما چیست؟ این چه تغافلى است که در برابر ستمى که بر من وارد شده نشان مى‏‌دهید؟! آیا رسول خدا صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم پدرم نمى‏‌فرمود: « المرء یحفظ فی ولده‏»؟ (احترام هر کس در مورد فرزندان او باید نگاهداشت) چه زود اوضاع را دگرگون ساختید و چه با سرعت به بی‌راهه گام نهادید، با این که توانایى بر احقاق حق من دارید، و نیروى کافى بر آنچه مى‏‌گویم در اختیار شماست.
آیا مى‏‌گویید: محمد صلى اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم از دنیا رفت و با مردن او همه چیز تمام شد، و خاندان او باید به دست فراموشى سپرده شوند و سنتش پایمال گردد.
آرى مرگ او مصیبت و ضربه دردناکى بر جهان اسلام، فاجعه سنگینى است که بر همه، غبار غم فرو ریخت و شکافش هر روز آشکارتر، و گسستگى آن دامنه‌‏دارتر، و وسعتش فزونتر مى‏‌گردد زمین از غیبت او تاریک و ستارگان براى مصیبتش بى‏فروغ و امیدها به یأس مبدل گشت کوه‌ها متزلزل گردید، احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتى باقى نماند! به خدا سوگند این حادثه‏‌اى است عظیم و مصیبتى است بزرگ، و ضایعه‏‌اى است جبران ناپذیر، ولى فراموش نکنید اگر پیامبر صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم رفت قرآن مجید قبلاً از آن خبر داده بود، همان قرآنى که پیوسته در خانه‌‏هاى شماست و صبح و شام با صداى بلند و فریاد و- یا- آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده مى‏‌شود، پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت روبه‌رو شده بودند، چرا که مرگ، فرمان تخلف ناپذیر الهى است.
آرى قرآن صریحا گفته بود:
«محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم تنها فرستاده خدا بود، و قبل از او رسولان دیگرى آمدند و رفتند، آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما بر پاشنه پا مى‏‌چرخید و به عقب برمى‏‌گردید- و با آئین اسلام وداع گفته رو به خرافات و مظالم جاهلیت مى‏‌آورید؟- هر کس به عقب باز گردد به خداوند زیانى نمى‏‌رساند و خداوند به‌زودى پاداش سپاسگزاران را مى‏‌دهد.»
عجبا! اى فرزندان «قیله» «1» آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا مى‏‌بینید و مى‏‌شنوید و در جلسات و مجمع شما این سخن گفته مى‏‌شود و اخبارش را به خوبى به شما مى‏‌رسد و باز هم خاموش نشسته‏‌اید؟ با این که داراى نفرات کافى و تجهیزات و نیروى وسیع و سلاح و سپر هستید، دعوت مرا مى‏‌شنوید و لبّیک نمى‏‌گویید؟ و فریاد من در میان شما طنین‌افکن است و به فریاد نمى‏‌رسید؟ با این که شما در شجاعت زبان‌زد مى‏باشید و در خیر و صلاح معروفید، و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید. با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج‌ها و محنت‌ها را تحمل نمودید، شاخ‌هاى گردن‌کشان را درهم شکستید و با جنگ‌جویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید، و شما بودید که پیوسته با ما حرکت مى‏‌کردید و در مسیرها قرار داشتید، دستورات ما را گردن مى‏‌نهادید و سر بر فرمان ما داشتید تا آسیاى اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد، و شیر در پستان مادر روزگار فزونى گرفت، نعره‏‌هاى شرک در گلوها خفه شد و شعله‌‏هاى دروغ فرو نشست، آتش کفر خاموش گشت و دعوت به پراکندگى متوقف شد و نظام دین محکم گشت.
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم امروز حیران مانده‌‏اید؟ چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم مى‏‌دارید و پیمان‌هاى خود را شکسته‏‌اید، و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته‏‌اید؟

أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ «1»
آگاه باشید من چنین مى‏‌بینم که شما رو به راحتى گذارده‏‌اید، و عافیت طلب شده‏‌اید، کسى را که از همه براى زعامت و اداره‌ی امور مسلمین شایسته‏‌تر بود دور ساختید و به تن‌پرورى و آسایش در گوشه خلوت تن داده‏‌اید و از فشار و تنگناى مسئولیت‌ها به وسعت بى‏‌تفاوتى روى آوردید.
آرى آنچه را از ایمان و آگاهى در درون داشتید بیرون افکندید و آب گوارایى را که نوشیده بودید به سختى از گلو بر آورده‏‌اید! اگر فراموش نکرده باشید، خداوند مى‏‌فرماید:
إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ «2.»
(اگر شما و تمام مردم روى زمین کافر شوند به خدا زیانى نمى‏‌رسانند، چرا که خداوند بى‏نیاز و غنى و حمید است.)
بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم گفتم، با این که به خوبى مى‏‌دانم ترک یارى حق با گوشت و پوست شما آمیخته و عهدشکنى قلب شما را فراگرفته است ولى چون قلبم از اندوه پر بود و احساس مسئولیت شدیدى می‌کردم کمى از غم‏‌هاى درونیم بیرون ریخت و اندوهى که در سینه‏‌ام موج مى‏‌زد خارج شد تا با شما اتمام حجّت کنم و عذرى براى احدى باقى نماند.
اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آن شما، محکم بچسبید و رها نکنید ولى بدانید این مرکبى نیست که بتوانید راه خود را بر آن ادامه دهید، پشتش زخم و کف پایش شکافته است.! داغ ننگ بر آن خورده و از غضب خداوند نشانه دارد و رسوایى ابدى همراه آن، و سرانجام به آتش افروخته خشم الهى که دل‌ها را در بر مى‏‌گیرد، خواهید پیوست! فراموش نکنید آنچه را انجام مى‏‌دهید در برابر خدا است.
«وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» (و ستمگران به زودى مى‏‌فهمند به چه سرنوشتى گرفتار مى‏‌شوند.)
«و أنا ابنة نذیر لکم بین یدى عذاب شدید فاعملوا انّا عاملون و انتظروا إنّا منتظرون.»
(من دختر پیامبرى هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، آنچه از دست شما بر مى‏‌آید انجام دهید. ما نیز به وظیفه الهى خود عمل خواهیم کرد، شما منتظر باشید ما نیز منتظریم)

خطبه حضرت فاطمه سلام الله علیها
 

   


پ.ن:

1- به جای (...) در ابتدای مطلب:

این خطبه، از خطبه‏‌هاى مشهورى است که علماى بزرگ شیعه و اهل تسنن با سلسله سندهاى بسیار آن را نقل کرده‏‌اند، هر چند عبارات این خطبه در نقل‌ها کمى متفاوت است. مرحوم مؤلف «سید ابن طاوس» قسمتى از آن را از کتاب «المناقب»، « احمد بن موسى بن مردویه اصفهانى» که از معاریف اهل سنت است به سندى که به «عایشه» منتهى مى‏‌شود، نقل مى‏‌کند ما براى مزید فایده این خطبه را به طور کامل از دانشمند معروف اهل تسنن ابن ابى الحدید معتزلى نقل مى‏‌کنیم وى در شرح نهج‌البلاغه در شرح نامه‌ی «عثمان بن حنیف» در فصل اول، اسانید مختلف این خطبه را نقل کرده است او تصریح مى‏‌کند که اسنادى را که من براى این خطبه در اینجا آورده‌‏ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته‏‌ام.
سپس اشاره به کتاب معروف «سقیفه» از «ابوبکر احمد بن عبد العزیز جوهرى» که از محدثان بزرگ و معروف اهل سنت است، کرده که او در کتاب خود از طرق زیادى این خطبه را نقل نموده است. ابن ابى الحدید تمام این طرق را در شرح نهج البلاغه آورده است که ما براى رعایت اختصار از نقل آن صرف نظر مى‌‏کنیم.

2- منبع: الطرائف(سید بن طاووس)-ترجمه داود الهامى، ص: 409

‌ ‌
۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۰۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر