«آرمان‌شهر»

...گویند قافله‌ای در راه است... (شهید آوینی)

«آرمان‌شهر»

...گویند قافله‌ای در راه است... (شهید آوینی)

بسم ربّ الشّهداء و الصّدیقین

کربلا، ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر. ما می‌آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آن‌گاه روانه‌ی دیار قدس شویم. (شهید آوینی)

تبلیغات

Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

آخرین نظرات

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسلام و کفر» ثبت شده است

جامعیت افکار مرحوم شاه آبادی واقعاً یک سندی برای عرفان است... ببینید گاهی افرادی عارف می شوند و تبدیل می شوند به یک زاهد منزوی صوفی منش؛ خوب این نشان این است که عرفان آنها درست نیست و از دریچه درستی به حقایق زمان نگاه نمی کنند. اگر این طور درست بود، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی بن ابی طالب (علیه السلام) این کار را می کردند.
آدم تعجب می کند از شخصی مثل ایشان که نقطه اساسی او عرفان است. ایشان در یکی از سخنرانی هایشان، وقتی که می خواهند انتقاد بکنند از وضع کشور (توجه کنید که این حرف، حرف یک عالم عارف غیر دنیایی است) به مردم می گویند: وضع ما مسلمانان این جوری است که ما پنبه مان را می فروشیم به خارجی ها یک من شش قرآن، و محصول پنبه را از آنها می خریم یک من ششصد تومان. حالا عدد هم همین جوری بوده یا نه نمی دانم. شاید خواستند تقارنی داشته باشد. بعد گفتند: چرا مسلمانان باید در صنعت عقب باشند که این جوری اتفاق بیفتد؟ و چرا ما باید این طوری باشیم.
بعضی ها به ایشان می گفتند که این چه حرفی است که شما می زنید.اینها مثل عمله ی ما هستند که پنبه ما را می گیرند و بعد، از آن لباس درست می کنند و به ما بر می گردانند! ایشان تقبیح می کند حرف آنها را و می گوید این چه حرفی است که شما می زنید؟ دنیای اسلام باید این جوری ثروتش را از دست بدهد؟ ببنید، ایشان توی عرفان پیشرفت مادی را هم می بیند، زندگی عادی را هم می بیند(97).
آیة الله شاه آبادی حدود هفتاد سال پیش کتاب شذرات المعارف را نوشتند و در مقدمه این کتاب مرقوم فرمودند: بعضی افراد تصور می کنند اروپایی ها نوکران ما هستند و می گویند آنها زحمت تصور می کنند بهره برداری می کنیم! ولی توجه ندارند که آنها مثلا پشم را از ما 10 قران می خرند و به خود ما متری 50 قران می فروشند. پنبه را خرواری 50 تومان می خرند و متری 50 تومان می فروشند. این استثمار و استعمار غرب است. ما باید خودمان زحمت بکشیم. با دسترنج خودمان لباس تهیه کنیم و مایحتاجمان را به دست آوریم، نه آن که نیازمند آنها باشیم(98).

شذره اول

شذره دوم


منبع:
http://www.ghadeer.org/Book/852/127746

دو تصویر فوق، متن کتاب شذرات المعارف است. برای خواندن، روی تصویر کلیک کنید تا بتوانید در اندازه بزرگتر مشاهده نمایید.


حاشیه نوشت:

 یکی از ثمرات خواندن تاریخ اینست که جدیت به ارمغان می‌آورد؛ اگر جدی نباشیم، نظریه پردازی های ما در دانشگاه های غرب یا آمریکا و برزیل به وقوع خواهد پیوست!

مقاله «تصمیم گیری و منطق زمانی فازی» سال 2019 که فاینانس هم داشته!
https://arxiv.org/pdf/1901.01970v1.pdf

دکتر لطف الله نبوی در گفت و گو با «مهر»: ابن سینا مؤسس نظریه موجهات زمانی است.
https://www.mehrnews.com/news/134667/%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D8%B3%D9%8A%D9%86%D8%A7-%D9%85%D9%88%D8%B3%D8%B3-%D9%86%D8%B8%D8%B1%D9%8A%D9%87-%D9%85%D9%88%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%AA-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%8A-%D8%A7%D8%B3%D8%AA


‌ ‌
۱۸ دی ۹۷ ، ۱۴:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قرآن کریم عقول بشر را به سوى به کار بستن هر امرى که استعمال آن فطرى او است و به سوى پیمودن راهى و روشى که به حسب طبع با آن مأنوس است و طبعش آن راه را مى‌شناسد هدایت می‌کند و آن عبارت است از مرتب و منظم کردن آنچه را می‌داند براى به دست آوردن آنچه را که نمی‌داند، آرى عقل بشر مفطور بر چند نوع تفکر است، مفطور بر این است که مقدماتى حقیقى و یقینى را در ذهنش ترتیب دهد، و از ترتیب آنها به نتایجى تصدیقى و واقعى که قبلا نمی‌دانسته برسد، و این همان برهان منطقى است، و مفطور بر این است که مقدماتى مشهور و یا مسلّم در برابر خصم را که مربوط به مقام عمل است و سعادت و شقاوت یا خیر و شر یا نفع و ضرر به بار مى‌آورد و یا انجام آن خوب و سزاوار و یا زشت و ناپسند است و بالآخره مقدماتى از این‌گونه امورى که کلا امورى اعتبارى است ترتیب دهد، و خصم خود را ساکت و قانع سازد، و این همان جدل است که خود در منطق، فنى جداگانه است سوم اینکه مفطور است به اینکه در موارد خیر و شر احتمالى مقدماتى (نه چون یقینى در برهان، و نه چون مشهور و مسلّم در جدل بلکه) ظنّى مرتب کند، تا از آن ارشاد و هدایت به سوى خیر مظنون و یا ردع و منع از شر مظنون را نتیجه بگیرد که این فن موعظه است، و این سه طریق تفکر یعنى طریقه برهان و جدل و وعظ را خداى عز و جل در یک آیه از کلام مجیدش آورده و مى‌فرماید:" ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ"  که على الظاهر مراد از حکمت برهان است، به شهادت اینکه در مقابل موعظه حسنه و جدال قرار گرفته.
...
بله در این میان، یک حقیقت دیگر قرآنى هست که نمى‌توان انکارش کرد و آن این است که داخل شدن انسان در تحت ولایت الهى و تقرّبش به ساحت قدس و کبریایى خداى تعالى انسان را به آگاهی‌هایى موفق مى‌کند که آن آگاهی‌ها را با منطق و فلسفه نمى‌توان به دست آورد، درى به روى انسان از ملکوت آسمانها و زمین باز مى‌کند که از آن در، حقائقى را مى‌بیند، که دیگران نمى‌توانند آنها را ببینند، و آن حقائق نمونه‌هایى از آیات کبراى خدا، و انوار جبروت او است، انوارى که خاموشى ندارد.
امام صادق (ع) فرموده: اگر نبود که شیطان‌ها پیرامون دل‌هاى بنى آدم دور مى‌زنند، هر آینه انسان‌ها مى‌توانستند ملکوت آسمانها و زمین را ببینند، و نیز در میان روایاتى که بیشتر راویان آن را از رسول خدا (ص) روایت کرده‌اند این حدیث است که آن جناب فرمود: اگر زیاده روى شما انسان‌ها در سخن گفتن نبود، و اگر پریشانى و آشفتگى دل‌هاتان نبود، هر آینه شما هم مى‌دیدید آنچه را که من مى‌بینم، و مى‌شنیدید آنچه را که من مى‌شنوم.
...
و قرآنى بودن این حقیقت منافاتى با سخنان قبلى ما ندارد (که گفتیم قرآن کریم طریقه تفکر فطرى را که خلقت بشر بر آن طریقه است و حیات بشر مبتنى بر آن است پیشنهاد مى‌کند) براى اینکه رسیدن به ملکوت آسمانها و زمین موهبتى است الهى که خداى تعالى هر یک از بندگان خود را که بخواهد به آن اختصاص مى‌دهد، و معلوم است که عاقبت از آن مردم با تقوا است، (لیکن نمى‌توان کل بشر را از طریقه تفکر باز داشت، به امید اینکه کل بشر مشمول چنین موهبتى شوند)


پ.ن:

1- برای خواندن متن کامل تر به این لینک و همچنین به اینجا رجوع نمایید؛ ترجمه تفسیر المیزان، ج‏5، ص 414 تا ص 460 همچنین در ادامه صفحه 502 تا صفحه 513

2- این لینک پیرامون موسیقی پاک از دیدگاه رهبر معظم انقلاب است و چه بسا با تحلیل صحیح بتوان به علوم مختلف هم تعمیم داد.


‌ ‌
۰۷ دی ۹۷ ، ۱۸:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

در ضرورت تنظیم یا تزیین روش، بهتر دیدم چند لینک و مصداق ذکر کنم، إن شاء الله در فرصتی دیگر مطلبی پیرامون چگونگی تنظیم روش به صورت منسجم‌تر ارائه خواهد شد:

اینجا پستی در مورد خطر ماتریالیسم در علم بخوانید؛ نکته سنجی نویسنده این وبلاگ از آن جهت که متن شهید آوینی در حاشیه‌نوشت پست قبل را مرور کرده بودم، بسیار قابل توجه بود.(1)

The Danger of the Cult of Materialism

The reader may ask, why am I so harsh on Demis Hassabis? The answer is that Hassabis and almost everyone else in the AI community are materialists. That is, they believe and teach others to believe in all sorts of pseudoscientific dogmas that support their core doctrine that God does not exist. For examples, they believe that matter is all there is, that the universe created itself, that life emerged out of dirt all by itself, that they can gain immortality by transferring the contents of their brains to a computer and that computers can achieve consciousness by some unexplainable magic called emergence.
In my opinion, materialists are not just crackpots and pseudoscientists. They are a formidable danger to humanity in this impending age of artificial general intelligence. Their ultimate goal is to eradicate traditional religions by force, if necessary. Materialism is now a full blown machine-worshipping cult whose members preach that intelligent machines should be treated as sentient beings and be given legal rights similar to human rights. If a significant percentage of mankind begins to worship machines as conscious agents or saviors, we are doomed. What I am saying is that materialism is just as evil and dangerous as the other religions of the world, and possibly even more so.

Mark Cuban says studying philosophy may soon be worth more than computer science

اینجا مطلبی در مورد اهمیت اقتصادی فلسفه! بخوانید (حداقل از دید یک سرمایه دار) البته قبل تر در نشریه «گفتمان الگو» مصاحبه ای با عنوان «فلسفه هم ابزاری و اقتصادی شده است» خوانده بودم و (صرف نظر از درست یا غلط بودن) به نظر می‌رسد این روند در آینده کاملا قابل درک خواهد بود.*

در ادامه مطلبی در مورد رسالت فلسفه آمده است. (2)

دانشمندان در علوم مختلف منتظر فلاسفه نمی‌مانند

گاهی در کلاس های درسم تعبیر میکنم مساله فلسفه مساله وحدت و کثرت است و این فلسفه است که با کشف بنیاد و منطق حوادث، وحدت پیشینی رتبی آنها را توضیح میدهد. این مطلب در سنت اسلامی هم صادق است و مثلا ملاصدرا هم با زمانه خودش مواجهه پیدا کرده و انسدادها و تحولاتی که در آن دوره پیدا شده را، در ساحت فلسفی مورد بررسی قرار می‌دهد.به عبارت دیگر فلاسفه کثراتی که در عالم هستی بروز پیدا می‌کند، وحدت بنیادین آن را در دستگاه عقلانی خود گزارش می‌کنند، این گزارش اتفاقی را رقم می‌زند و تحولات و تکثرات گوناگونی که در ابعاد مختلف در دروه فیلسوف اتفاق می‌افتد را صورت‌بندی می‌کند که وحدتی پیدا می‌کند، دیگر وقتی انسان با جریان‌ها و تحولات زمانه مواجه می‌شود، اینها را جزایر جدا نمی‌بیند، فیلسوف به ما کمک می‌کند و آگاهی می‌دهد که درست است که یک نفر در سنت علمی خود یک مهندس، تاجر، نقاش و یا سیاست‌مدار و … است. اما می‌بینیم که اینها اضلاع گوناگون یک وحدتی هستند، وحدت پیشینی و بنیادین، این آگاهی بخشی موجب می‌شود که ما موقعیت خودمان را در زمانه بفهمیم، وقتی که موقعیت خودمان را در زمانه فهمیدیم این آگاهی موجب می‌شود که حرکت‌های بعدی خودمان را متناسب با زمانه‌ای که داریم، برداریم و خودمان را متناسب با آن تنظیم کنیم، فسلفه ما را آگاه به انسدادها، ظرفیت‌ها و امکان‌ها می‌کند.


پ.ن:

1- مرور مطالب وبلاگ rebelscience باعث شد که در مورد "روش تبیین" خود نویسنده ، دچار سؤال شوم... طبعا تمام مطالب نقل شده از دیگران در این پست به همین صورت که بیان کرده اند، لزوما مورد تأیید نمی‌باشد!

2- با توجه به بحثهای پیشین به نظر میرسد در آینده دانشمندان در علوم مختلف از طریق فلسفه های مضاف نیاز خود را برطرف خواهند کرد گرچه امروز شاید منتظر نمانند.


بعد نوشت:

اگر علاقه مند به مطالعه بیشتر هستید پیشنهاد میکنم در زمینه فلسفه های مضاف، کتاب "تأملاتی در فلسفه‌ی فلسفه اسلامی" اثر استاد یزدان‌پناه را مطالعه کنید.

* لازم به ذکر است که مطلب مصاحبه ی نشریه‌ی گفتمان الگو دلالت بر کاربردی شدن فلسفه نداشته است وعنوان شده است که شاید در غرب نگاهی انتزاعی و ایزوله به فلسفه وجود داشته باشد که ظاهرا دانشگاه‌ها متناسب با استقبال دانشجو تدریس می‌کنند!... در حالی که فلسفه مخصوصا (در قالب فلسفه مضاف) می‌تواند کاربردی باشد (اینجا و اینجا را بخوانید) و رسالت و هویت خودش همچنان پا برجا باشد.

‌ ‌
۱۲ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مسئله ارث بردن گنجها و مقام‌ها توسط اقوام، یکی از سنتهای خداوند به منظور «اصلاح در سیر پیشرفت» است که پست قبل با این بحث به اتمام رسید. اما به جز سنت مذکور، ملاحظه‌ی اصلاح گفتمان پیشرفت به صورت جوششی درونی نیز قابلیت طرح دارد.

نمی‌توان انکار کرد که در جای جای تاریخ کشورمان، امید به طرح گفتمان پیشرفت وجود داشته است، اما آن گفتمانی که مبتنی بر منابع و مصادر دین مبین اسلام باشد، انگشت شمار است. بازخوانی منابع دین و به طور خاص مکتب شیعه و نسبت آن با منابع مکاتب غرب، کمک شایانی به انتخاب درست مسیر و ادامه صحیح آن می‌کند. مصادر و منابع و یا ابزار چهارگانه‌ای که در دین توسط عالمان دینی ما، مورد رجوع است عبارتند از: کتاب، سنت، عقل، اجماع. مرور این "منابع" (به مثابه ورودی) در یک "فرهنگ" (به مثابه سیستم)، نشان می‌دهد که خروجی فرهنگ غرب(تمدن غرب) چقدر با خروجی فرهنگ اسلامی (تمدن اسلامی) مورد نظر ما فاصله دارد و یا شبیه است.

1- کتاب آسمانی: قرآن (به عنوان مهم ترین معجزه پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله)) در مقابل: تورات یا انجیل تحریف شده.

2- سنّت: سنت چهارده معصوم (علیهم السلام) در مقابل: مطالعه سنت(بر اساس رفتار، گفتار، آثار، آراء و غیره) در آثار مورخان قرون وسطی و رنسانس در تاریخ تمدن غرب.

3- عقل: عقل معاش و عقل معاد در مقابل: عقل فروکاسته شده یا تقلیل یافته به عقل ابزاری و حسابگر (rational smeyl) و به شکل خوش‌بینانه عقل معاش.(1)

4- اجماع: اجماع فقهای شیعه در زمان غیبت امام عصر؛ در مقابل: زندگی و آثار ریاضیدانان و فیزیکدانان و فیلسوفان غربی.

ناگفته نماند منابع چهارگانه‌ی فوق، درواقع هم فرهنگ‌ساز هستند و هم به طور نسبی تحت تأثیر فرهنگ. یعنی یک چرخه‌ی فرهنگی وجود دارد. اما سؤال اصلی اینجا مطرح می‌شود: چگونه تمدن غرب بدون داشتن مبانی و مصادر فکری صحیح و با تاریخی مملو از غارت و جنگ جهانی نسبت به ما مسلمانان چنین به قدرت و سلطه دست پیدا کرده است؟

برای پاسخ به سؤال فوق، باید در هر یک موارد فوق، دقیق شویم و سپس ارتباط آنها با یکدیگر و سیر تحولات در انها را نسبت به تمدن اسلام و تمدن غرب دریابیم. نکته ای که در نسبت ما با غرب، برجسته می‌شود اینست که (علی رغم برخورداری از منابعی غنی نظیر قرآن و سنت و عقل) فرصت اجماع یا اتحاد در بین شیعیان بر سر موضوعات مختلف کم پیش آمده است... حتی در ابتدایی‌ترین مسائل مثل رفاه مادی که نمونه بارز آن، انحراف در ملی شدن صنعت نفت بوده است. البته در تاریخ، موقعیت برای امثال امیرکبیر، یا قبل‌تر در دوران صفویه برای افرادی مثل محقّق کرکی که فرصت هر چند اندکی برای اصلاحات داشته‌اند، بوده است و در همان مدت هم اصلاحات شان توسط خائنان منحرف یا منقطع شد. مثلا دانشجویان فرستاده شده به غرب در زمان امیرکبیر، عضو گروه ماسونی می‌شدند و یا در نهایت محقق کرکی را با زهر از میان برداشتند. هچنین خود امیرکبیر که ترور شد.(2)

در مقابل تمدن غرب با خلاصه کردن نیازهای انسانی در مادیات و در واقع نگریستن با عینک تنگ نظری به هستی، غایت خود را در همین دنیا جستجو میکند و اجماع خود را نیز مبتنی بر همین تفکر، شکل داده است. لذا به نوعی، صورت مسئله را تغییر داده و بلکه تخریب کرده است. از این منظر، یکی از جملات اندیشمندان غربی را می‌توان یادآور شد که گفته است: فاحش‌ترین اشتباهات به خاطر سؤال نادرست است و نه پاسخ غلط!

حقیقت این مبحث (تغییر صورت مسئله با فرضیات بی‌مبنا) را خداوند در قرآن در آیاتی از سوره أعراف بیان فرموده است:

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى‏ وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ -

أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ میثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فیهِ وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون‏ (169)

وَ الَّذینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحینَ (170)

...

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ (175)

وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ -

ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون‏ (176)

لذا تمدن غرب پاسخی غلط به سؤالی اشتباه یا در حالت خوش‌بینانه سؤالی تقلیل یافته است. از این رهگذر می‌توان با تمرکز بر روی نقاط ضعف تمدن غرب، اصلاحات را در راستای تحقق تمدن توحیدی، جهت‌دهی و شتاب بیشتری بخشید... . خداوند در قرآن در آیات سوره اعراف نقاط ضعف بینش مادی را اینگونه برمی‌شمارد:

1- گرفتن چیزهای ناپایدار دنیا (عَرَض: هر چیزى است که ثباتى نداشته باشد و متکلّمین آن را به طور استعاره در باره چیزى که جز با جوهر یا اصل هر چیز ثباتى ندارد بکار برده‌‏اند مثل: رنگ و طعم- ترجمه مفردات)

2- خیال و تصور آمرزش در عین بی‌توجهی به میثاق

3- چسبیدن به زمین (نگاه سکولار یا دنیاگرا)

إِخْلَادُ الشّیئ- باقى گذاردن و ثابت کردن چیزى بطوری که حکم همیشگى بودن و بقاء دائمى بر آن بشود و بر این معنى سخن خداى سبحان است که: وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ‏ - 176 اعراف. یعنى: او به زمین دل بست و متّکى شد بگمان اینکه در زمین جاودان خواهد بود. (ترجمه مفردات)

4- تبعیت هوای نفس (امانیسم و خودبنیادی و بی‌توجهی به ولایت)

5- اشتیاق افراط گونه و حرص و سیری ناپذیری در متاع دنیا (قضیه بلعم باعورا و تمثیل سگ)

با وجود این نقاط ضعف، از آنجا که حق همیشه بر باطل پیروز است، آنچه که موجب پیروزی ظاهری مشرکان بر مسلمان شده است را باید در همان اجماع و وحدت جستجو نمود.(3) یعنی به طور کلی رمز پیروزی تمدن غرب را در یک جمله به شکل زیر می‌توان عنوان کرد:

مشارکت مردمی (با علل مختلف اعم از ترغیب و تطمیع و تشویق و استحمار و زور) و در نتیجه شکل‌گیری وحدت؛ مبتنی بر یک سری نیازهای طبیعی اولیه انسان.

توضیح آنکه، این مشارکت بیشتر به کمک سیاست‌های سرمایه‌داری و تکنولوژی(به مثابه غول چراغ جادو) شکل گرفته است و حتی با اینکه امروزه تمدن غرب(و در رأس آمریکا) ظاهری به اصطلاح مدافع حقوق بشر از خود نشان می‌دهد، در موارد حساس که سرمایه‌داری به خطر می‌افتد، نسبت به همراهان خود، رحم نمی‌کند که در سابق نمونه‌ی ان ترور جان اف کندی رئیس جمهور آمریکا بوده است(4) و امروز نیز انتشار ویروس ابولا در آفریقا به خاطر حضور اقتصادی چین.

بر خلاف تمدن غرب که نیازهای اولیه را محور اجماع قرار داده اند؛ در تمدن اسلام، کتاب و اقامه نماز به سوی یک قبله - بارز ترین مظهر وحدت- مبنای اجماع و اتحاد است. در این میان انقلاب اسلامی ایران با همه پایداری ها و جان‌فشانی‌ها، موجب شد تا نه تنها موج فساد تمدن غرب به عقب رانده شود بلکه بازی، به زمین حریف منتقل یابد و با تشکیل امت حزب الله، ندای توحید تا مرزهای مستکبرین رسوخ نماید. در این عصر نیز رهبر انقلاب اسلامی، جلودار اصلاح بر پایه "تمسک به کتاب" و "اقامه نماز" است. 


پ.ن:

1- کتاب "سبک زندگی به روایت انقلاب اسلامی"- دکتر محمد صادق کوشکی

2- برای اطلاعات بیشتر در مورد بحثهای تاریخی به جزوه "روایت فقاهت" مراجعه نمایید.

3- نقل به مضمون از سخنان آیت الله جوادی آملی پیرامون پاسخ به علت شکست مسلمانان در جنگ احد. آیه شریفه 14 از سوره حشر نیز می‌فرماید

لَا یُقَاتِلُونَکُمْ جَمِیعًا إِلَّا فِی قُرً‌ى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَ‌اءِ جُدُرٍ‌ ۚ بَأْسُهُم بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ ۚ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَعْقِلُونَ

4- در این رابطه، انیمیشن "ویرانی رؤیای آمریکا" را ببینید.


حاشیه نوشت:

با توجه به اهمیت علم توحید و تأکید مقام معظم رهبری بر آن، در آینده به فواصل زمانی مختلف و از زوایای مختلف(عرفان، تعلیم و تربیت، فلسفه و غیره) به این بحث خواهم پرداخت.

‌ ‌
۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

چندی پیش به کتابی در زمینه علوم کامپیوتر برخورد کردم. با عنوان The Master Algorithm نوشته آقای Pedro Domingos. ایشان ظاهرا استاد دانشگاه واشنگتن هست و در زمینه یادگیری ماشین فعالیت‌های علمی دارند و برنده جایزه SIGKDD نیز بوده اند.

اسم کتاب پیش و بیش از هر چیز نظرم رو جلب کرد و از ظاهرش میشد فهمید که احتمالاً دربرگیرنده نظریاتی مبنایی و فلسفی درباره توسعه و تکنولوژی به خصوص در عمق تمدن غرب (آمریکا) است. از آنجا که مطالعات هر چند مختصر در بحث فلسفه‌ی علم و مبانی توسعه غرب داشتم و دارم، و همچنین به رشته دانشگاهی‌ام نیز مرتبط بود، علاقه‌مند شدم که با وجود انگلیسی بودن متن، نسخه الکترونیکی آن را تورق کنم!

از بحث در ترجمه دقیق خود عنوان کتاب میگذرم  ولی "شاه الگوریتم" به نظر مناسب هست. (الگوریتم از نام خوارزمی-الخوارزم- گرفته شده است) همین عنوان ساده در واقع ناظر به یکی از مهم ترین مباحث فلسفی «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» می‌باشد. البته این بحث فلسفی در خیلی از علوم دامنه پیدا کرده است و از قدیم به طور خاص در ریاضیات و هندسه تحلیلی و یا معماری که مسلمانان آن را توسعه داده اند، نیز به چشم می‌خورد. به عنوان مثال اینکه تنها با یک معادله جبری، تمام دایره‌های صفحه و یا فضا را میتوان ترسیم نمود.

داخل گنبد مسجد شیخ لطف اللهگنبد مسجد شیخ لطف الله
قبل از آشنایی با این کتاب، متنی درباره آقای Andrew Ng (یکی از 20 مخترع برتر دنیا) در جایی خواندم که ایشان هم پیشرفت در تحصیل خودش را (زمانی که از انجام کار جدید در هوش مصنوعی ناامید شده بوده) به طور ضمنی ناظر به همین موضوع فلسفی(پیدا کردن یک الگوریتم برای حل همه مسائل) دانسته است. لذا با این اوصاف متوجه شدم مبانی نظری که پیشرفت آینده غرب (مدینه فاضله غربی) را رقم میزند، ریشه‌دار تر از مظاهری است که مردم با ساحت تکنولوژیکی آن دست و پنجه نرم می‌کنند.

آقای Domingos در فصل دوم کتاب خود یک فرضیه مطرح کرده است:

Here, then, is the central hypothesis of this book
All knowledge—past, present, and future—can be derived from data by a single, universal learning algorithm

تمام دانش - گذشته، حال و آینده میتواند از داده‌ها بدست آید به وسیله یک الگوریتم یادگیری منفرد و جهانی

کتاب شاه الگوریتم

شاید شما هم با دیدن فرضیه فوق به یاد آثار شهید آوینی (آینده بشریت، سیطره بر جهان و غیره) افتاده باشید که غرض همین یادآوری است. در این نوشته مجال آن نیست که به این موضوع فلسفی بپردازم، چه اینکه بزرگواران و اساتید بسیار رساتر و کامل‌تر از بنده در این مورد سخن گفته‌اند.(1) هدف بنده در این فرصت اندک، فقط بازگو کردن و یادآوری چند نکته است پیرامون تقابل غایت تمدنها؛ تمدن اسلام و تمدن غرب.

آقای Domingos در بخشی از کتاب که درباره الگوریتمهای تکاملی و ژنتیک صحبت میکند، مینویسد

S#e#x just seems to be the end, rather than the means, of technological evolution.

اجازه دهید از ترجمه آن عبور کنم! تنها به عبارتی از فرمایش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در غررالحکم اشاره کنم که s#e#x را شبیه‌ترین چیز به جنون دانسته‌اند؛ به نظر می‌رسد این مطلب بیشتر دلالت بر توصیف s#e#x دارد تا مذمّت آن. گرچه از موارد استفاده‌ی مظاهر تکنولوژی که امروز در زندگی ما مشاهده می‌شود -به خصوص صنعت سینما- میتوان هدف‌گذاری تفکر غربی را به وضوح دید و اظهار نظر کتاب، مسئله‌ای غریب نیست. اما چیزی که به شکل یک متناقض‌نما عنوان می‌شود، ترکیب «علوم برای جنون» می‌باشد.

ناگفته نماند که در بخش دیگری از کتاب، کارکرد «شاه الگوریتم» "درک ذهن خداوند" معرفی شده است...

The Master Algorithm is the germ of every theory; all we need to add to it to obtain theory X is the minimum amount of data required to induce it. (In the case of physics, that would be just the results of perhaps a few hundred key experiments.) The upshot is that, pound for pound, the Master Algorithm may well be the best starting point for a theory of everything we’ll ever have. Pace Stephen Hawking, it may ultimately tell us more about the mind of God than string theory.

با این اوصاف مسئله‌ی توسعه با فرهنگ غرب، «تقرّب به خداوند و تخلق به اسماء و صفات الهی» نیست بلکه «خواندن ذهن خداوند» و تسلط بر بخشی از پازل یا معمای هستی و تغییر و تبدیل شیطانی در خلقت و سنت های الهی است.

حال در مقابل در کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» شهید آوینی این طور دریافت میکنیم که هدف از توسعه عدالت ‌می‌باشد تا استعدادهای تمام انسان‌ها در نهایت کوشش فردی و جمعی، شکوفا شود. عطف به این مطلب، می‌توان گفت که "تمام انسان‌ها آزاد هستند که ذیل چتر عدالت از تمام نعمات خداوند بهره ببرند" و تفاوت ما با اندیشه کانونی تمدن غرب بر سر همین «عدالت» و صلاحیت «عدالت گستر» است و البته نظم نافذی که به صورت محسوس و غیر محسوس بر آن سایه افکنده است.

شهید آوینی در آثار خود ذکر نموده‌اند که اسلام با رفاه مخالف نیست و بی‌تردید یکی از مظاهر تمدنی دوران ظهور حضرت ولی‌عصر(عج) خودش را در رفاه مردم می‌نمایاند. چنان که در روایات و احادیث آمده است که در آن زمان مردم به درجه‌ای از رفاه خواهند رسید که رنگ لباسشان به دلخواه خود تغییر می‌کند و یا طی زمان لباسشان بزرگ می‌شود.(2) حتی بعید نیست که در زمان حضرت صاحب (عج) بر برخی از مظاهر تمدنی کنونی بشر صحه گذاشته شود، چنانکه خداوند در دو قسمت از قرآن کریم به این صورت بیان می‌فرماید، که برخی اقوام، مقام برخی دیگر را به ارث برده‌اند...

سوره شعراء

فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (57) وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَریمٍ (58) کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنی‏ إِسْرائیلَ (59)

سوره دخان

کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (25) وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَریمٍ (26) وَ نَعْمَةٍ کانُوا فیها فاکِهینَ (27) کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرینَ (28)

برای پرهیز از اطاله کلام، ادامه این مبحث را که ذیل بحث «علم دینی» عنوان می‌شود، در پست دیگری منتشر میکنم.


پ.ن:

1- منابع این پست، آثار مختلفی است که بیشترین جهت‌دهی را از جزوات سایت سدید گرفته ام. گرچه محصولات رایگان نیست، اما حقیقتا ارزشمند است.(جزوه‌ی از تسلط بر طبیعت تا تسلط بر انسان)

2- ... یکسوه الثوب فیطول علیه کلّما طال، و یتلوّن علیه أیّ لون شاء. (القطره، علامه مستنبط)

3- کتابهای شهید آوینی را می‌توانید با استفاده از نرم‌افزار کتابراه دانلود و مطالعه نمایید.

4- استنطاق «علوم برای جنون» را از دو عبارت ذیل گرفته ام:
All Knowledge...
...to be the end
و از روایت امیرالمؤمنین استفاده کردم تا با مبنای اسلام دید خودمون رو باز تر کنیم... و در دام نیفتیم! مستقل از اینکه طرف غربی، صورت اشیاء را چه چیزی تصور می‌کند.(توضیح در پاسخ به کامنت)

5 - در مورد "به ارث بردن ارض توسط قوم بنی اسرائیل" به تفاسیر مختلف ذیل آیه 104 سوره اسراء مراجعه نمایید.


حاشیه نوشت:

لینک مطلب مرتبط با آقای Andrew Ng

‌ ‌
۲۷ دی ۹۴ ، ۱۱:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

اﺧﺘﻠﺎﻁ ﺑﺎ ﻛﻔّﺎﺭ، ﺁﻏﺎﺯ ﺗﺴﻠّﻂ ﻛﻔّﺎﺭ ﺑﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ

ﺍﺧﺘﻠﺎﻁ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻛﻔﺎﺭ ﺁﺧﺮﺵ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﺎﻫﺎ ﻣﻰ ﻛﺸﺪ، ﻳﻌﻨﻰ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﺯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﻰ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻠﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺗﺠﺎﺭﺕ ﻭ ﻣﻌﺎﻣﻠﺎﺕ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﻰ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺧﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ، ﻭ ﻭﻗﺘﻰ ﺭﺅﺳﺎ ﻭ ﺳﻴﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭﺍﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﺴﺖ ﭘﻮﻝ ﻭ ﻏﻴﺮ ﭘﻮﻝ ﺷﺪﻧﺪ. ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻰ‌ﺷﻮﻧﺪ ﺍﻣﻀﺎ ﻭ ﺍﻣﺘﻴﺎﺯﺍﺕ ﺩﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺑﺮ ﺑﻠﺎﺩ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻛﻨﻨﺪ. ﺑﺪﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ، ﻫﻢ ﺟﻨﺴﻰ ﻭ ﻫﻢ ﺷﻜﻠﻰ ﻭ ﺍﺧﺘﻠﺎﻁ ﺑﺎ ﻛﻔﺎﺭ، ﺗﺴﻠﻂ ﻭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺁﺳﺎﻧﺘﺮ ﻣﻰ ﺳﺎﺯﺩ. ﺁﻳﺎ ﺍﮔﺮ ﻣﺜﻠﺎ ﻛﻔﺎﺭ ﺑﺮ ﻧﻔﺖ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺮ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻛﻨﻨﺪ؟! ﻭ ﻣﺎﻟﻚ ﺍﻟﺮﻗﺎﺏ ﻣﻤﺎﻟﻚ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻧﺸﻮﻧﺪ؟! ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﻳﻪ، ﻟﺒﻨﺎﻥ ﻭ ﺍﻟﺠﺰﺍﻳﺮ؛ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﻴﺲ ﺩﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﻭ ﺣﺠﺎﺯ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﻭ ﻓﻌﻠﺎ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺍﺳﺖ. ﺁﺭﻯ، ﺍﺋﻤﻪ ﻯ ﻣﺎ - ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺑﺎ ﻛﻔﺎﺭ ﺍﺧﺘﻠﺎﻁ ﻧﻜﻨﻴﺪ، ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻔﻆ ﺩﻧﻴﺎﻯ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺩﻧﻴﺎﻯ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻣﺎ ﺗﺎﻣﻴﻦ ﻛﻨﻨﺪ. ﻭ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﻛﻪ ﻛﻔﺎﺭ ﻧﻔﺖ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﻫﺎﻯ ﻃﺒﻴﻌﻰ ﻭ ﺫﺧﺎﻳﺮ ﺯﻣﻴﻨﻰ ﻭ ﻣﻌﺎﺩﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻏﺎﺭﺕ ﻣﻰ ﺑﺮﻧﺪ، ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺗﺼﺪﻕ ﻭ ﺁﻗﺎﻳﻰ ﻭ ﻳﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻭﺍﻡ ﺑﺎ ﺑﻬﺮﻩ ﻫﺎﻯ ﻛﻠﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﻠﻄﻒ ﻭ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻋﻄﻮﻓﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﻰ ﺩﻫﻦ! ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﺳﻴﺮ ﻭ ﻋﺒﻴﺪ ﺁﻥ ﻫﺎ، ﻭ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭼﻜﻤﻪ ﻯ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺫﻟﻴﻞ ﻫﺴﺘﻴﻢ، ﻭﻟﻰ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻤﻰ ﻓﻬﻤﻴﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﭼﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺷﻜﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻳﻢ؟! ﺁﻳﺎ ﺍﺯ ﻋﻤﻠﻜﺮﺩ ﺧﻮﺩ ﻣﺎ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻳﺎ ﻣﺜﻠﺎ ﺍﺯ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﻛﻠﺎﻍ؟!



ﺷﻴﻮﻩ‌ﻫﺎﻯ ﺗﺴﻠّﻂ ﻛﻔّﺎﺭ ﺑﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ

ﻛﻔﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻭ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﺩﻳﻨﻰ ﻣﺎﻥ ﺟﺪﺍ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻴﻦ ﻣﺎ ﻭ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺤﻴﻂ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺩﻳﻨﻰ ﻣﺬﻫﺒﻰ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﻰ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﻫﻢ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻮﻥ ﺟﺪﺍﻳﻰ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺑﺪﺑﻴﻦ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻛﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻮﻥ ﺧﺼﻮﺻﺎ ﺑﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺏ (ﻋﻤﺎﻣﻪ ﺑﺰﺭﮒ، ﻣﺤﺎﺳﻦ ﻭ... ) ﻭ ﺑﻪ ﺯﻯ ﻋﻠﻤﺎ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺩﻳﻦ ﺩﺭﺁﻭﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﺠﺎﻣﻊ ﻋﻤﻮﻣﻰ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﻈﺎﺭ ﺗﻮﺩﻩ ﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻓﻌﺎﻝ ﻗﺒﻴﺤﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ، ﻣﺎ ﻫﻢ ﻏﺎﻓﻞ ﻫﺴﺘﻴﻢ. ﻫﻢ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ‌ﻫﺎ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭﻫﺎ ﻭ ﻧﻘﺸﻪ‌ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻛﻔﺎﺭ ﭼﻨﺪ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻋﻠﻴﻪ ﻣﺎ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻛﺸﺘﺰﺍﺭﻫﺎﻳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ. ﺁﺏ ﻫﺎﻯ ﺁﺷﺎﻣﻴﺪﻧﻰ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻭ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﻛﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺮﺍﺽ ﺭﺍ ﺍﺷﺎﻋﻪ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩﺍﻣﻦ ﺯﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺠﺮﺩ ﻫﺠﻮﻡ، ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺑﺎﺷﻴﻢ. ﺍﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻴﺼﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎ ﺩﻳﻜﺘﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﺩﻩ ﺻﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻜﺘﻮﺏ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻟﺂﻥ ﻫﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺷﻮﺍﻫﺪ ﺻﺪﻕ ﺩﺍﺭ! ﺁﻳﺎ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎﻯ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﻣﺤﺘﺎﺟﻴﻢ ﻳﺎ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎﻯ ﻣﺎ؟! ﺍﮔﺮ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎﻯ ﻣﺎ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ، ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺴﻠﻂ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻭ ﻣﻌﺎﺩﻥ ﻣﺎ، ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﻘﺎﺗﻠﻪ ﻭ ﺟﺪﺍﻝ ﺩﺍﺭﻧﺪ؟! ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﻳﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ، ﻭ ﺳﭙﺲ ﺛﺮﻭﺕ ﻫﺎﻯ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺗﻔﻀﻠﺎ ﻭﺍﻡ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﻧﺰﻭﻝ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ، ﻭ ﻳﺎ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻇﺎﻫﺮ ﺻﺪﻗﻪ ﻭ ﺑﻠﺎﻋﻮﺽ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻣﻨّﺖ ﻣﻰ ﮔﺬﺍﺭﻥ! 

ﻓﺮﻳﺒﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺳﺖ

ﻧﻘﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ: ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻋﺪﻩ‌ﺍﻯ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻯ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﻓﻜﺮ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻋﺪﻩ ﺍﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﻳﻦ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ، ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻰ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻛﻨﺪ؟! ﻋﻠّﺖ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﺑﺎﻝ‌ﻫﺎﻯ ﺁﻥ ﺗﻮﺍﺯﻥ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭﻟﻰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺍﺯ کند! ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﻛﺮﻩ‌ﻯ ﻣﺎﻩ ﺭﻓﺘﻨﺪ. ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﻯ ﺳﺎﻛﻦ ﻋﺮﺍﻕ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﻰ ﺩﻭﻡ ﺩﺭ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﻣﺪﻋﻰ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﻰ‌ﺷﻮﺩ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺳﺎﺧﺖ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺷﻮﺩ. ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻣﻜﺮﺭ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﻧﻴﻨﺪﺍﺯ، ﻭﻟﻰ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﺮﺩند!


پ.ن:

1- برگرفته از کتاب در محضر آیت الله بهجت.

2- این پست رو متناسب با حال و هوای اوضاع توافق هسته‌ای منتشر کردم و در آینده تکمیل تر میشود و چند مطلب افزوده خواهد شد... .

‌ ‌
۱۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر