محرم نوشت
... فَلاََ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ،
... (درعوض) صبح وشام برتو مویِه میکنم، و به جاى اشک براى تو خون گریه میکنم،
حَسْرَةً عَلَیْک َ ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک َ وَ تَلَهُّفاً ،
از روى حسرت و تأسّف و افسوس برمصیبتهایى که بر تو وارد شد،
حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ ، وَ غُصَّةِ الاِکْتِیابِ ،
تا جایى که از فرط اندوهِ مصیبت، و غم و غصّهی شدّتِ حزن جان سپارم
(فرازی از زیارت ناحیه مقدسه)
محرم شد، از می او مستیم، عاشقانش هستیم، عهد و پیمان بستیم، با اباالفضل
سینه زنان و گریهکنان در فراق غم زادهی گل یاسیم، ما عزاداران حضرت عباسیم، یا اباالفضل
ما همه سر تا به پا، شور و احساسیم، ما گدای نام زیبای عباسیم؛
مه لقا، با وفا، یا ابوفاضل مدد یا ابوفاضل، یا ابوفاضل مدد یا ابوفاضل
گل نرگس، دست ما دامانت، چشم ما احسانت، جان ما قربانت، یابن الزهرا؛
گوییا هستم من بین شما، هر زمان که بود شور و حال و احساس، عطر خوشبوی یاس، نام حضرت عباس
یا اباالفضل